متن آخر......

توی این دیار غربت یه دیوونه ...........

اومده میخواد که از عشق بخونه..........

واسه ی کی . واسه ی چی؟؟؟؟

واسه اون کسی که هرگز نمیفهمه . نمی دونه؟؟؟؟

واسه اون کسی که عمری عاشقش بود ......

واسه اونی که نمیفهمه یکی واسش پریشونه......

واسه اون کسی که هرگز نمی دونه واسه عشقش

خود خورشید . خود ابر و باد و باروونه.............

واسه اون کسی که خنده هاش همیشه

مثه اون شمعدونیای توی گلدونه

واسه اون کسی که هر وقت اشکاش از رو گونه هاش قل میخوره...

واسش از برگ ریزوونای پائیزه ابی میخونه.........(کی اشکاتو پاک میکنه شبا که غصه داری؟؟؟؟)

واسه ی همون کسی که بار اول وقتی دیدش

گفت چقدر واسم عزیزی آی دیوونه.......

واسه ی همون کسی که وقتی رفت باهاش به زیر بید مجنون

گفت که اون حالت برگاش مثه گیسوی تو میمونه..........

حالا اون عاشق سر گشته و حیرون

خوب میدونه واسه ی کی داره از عشق میخونه

واسه اون کسی که عشقش خوب میدونه

دیگه هرگز بر نمی گرده به خونه..............

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد