(از سقیفه تا سقیفه)
روزی که عطا شد بر نبی،حضرت بتول
نام بتول بر سر در عرش خدا زدند
کوثر نزول گشت بر حضرت رسول
با این نزول،آتش به جان آن سه تا زدند
بعد از وفات شد سفارشات نبی کتیبه ای
با میخ در کتیبه را بر سینۀ زهرا زدند
چون در سقیفه باب جسارت گشوده شد
پیش حسن،سیلی به روی خیر النساء زدند
صبح و نماز جماعت است و علی امام!
با تیغ ملجم بر تارک عرش خدا زدند
تشییع شد حسن با سنت کوفیان
تیرها چله چله به نعش مجتبی زدند
باب جسارت ادامه داشت تا کربلا
انصار در این دشت بلا خیمه ها زدند
چون کاروان رسید،آن مردم لعین
نعلهای تازه بر سم اسبها زدند
بازار کوفه داغ شد زین سبب،سپس
شمشیر و نیزه بر سردر مغازه ها زدند
چون جنگ شروع شد تمامی کوفیان
از عهد و پیمان خود یک به یک جا زدند
مانده ست هفتادو دو لاله به باغ حسین
چیدند و یک به یک بر سر نیزه ها زدند
در وصف رضالت کوفیان همین و بس
با اسبها تاختند و آتش به خیمه ها زدند
تیری که استخوان ابالفضل را شکست
بر حنجرۀ شش ماهۀ کربلا زدند
حالا زمان گذشته و کربلا به جاست
پرده کنار ز صورت ابن سعد ها زدند
اندر عجبم معاویه های زمان ما
آوای یا حسین بر سر بامها زدند!!!
برخیز ای امام زمان انصار علی
خونابه بر جگر علی مقتدا زدند