-
بهترین شعر شاملو
دوشنبه 17 آبانماه سال 1389 22:36
در آوار خونین گرگ و میش، دیگر گونه مردی آنک که خاک را سبز می خواست و عشق را شایسته زیباترین زنان که اینش به نظر هدیتی نه چنان کم بها بود که خاک و سنگ را بشاید چه مردی، چه مردی که می گفت قلب را شایسته تر آن که به هفت شمشیر عشق در خون نشیند و گلو را بایسته تر آن که زیباترین نامها را بگوید و شیرآهن کوهمردی ازین گونه عاشق...
-
بیا
دوشنبه 17 آبانماه سال 1389 22:10
دوبیتی بهترین دوبیتی زیبا تک بیتی دو بیتی عاشقانه شعر عاشقانه بیا چشمان ما را باز تر کن غروب روزها را باز سر کن برای نغمه های عاشقانه قناریهای عاشق را خبر کن بیا چشمی به راه تو نشسته و مردی که غرورش را شکسته برای گفتن یک حرف از عشق لبانش را نگاهت باز بسته چرا آزرده حالی ای دل ای دل مدام اندر خیالی ای دل ای دل برو کنجی...
-
گفتم
دوشنبه 17 آبانماه سال 1389 22:09
گفتی که می بوسم تو را، گفتم تمنا می کنم گفتی اگر بیند کسی، گفتم که حاشا می کنم گفتی ز بخت بد اگر ناگه رقیب آید ز در گفتم که با افسون گری او را ز سر وا می کنم گفتی که تلخی های می، گر ناگوار افتد مرا گفتم که با نوش لبم آن را گوارا می کنم گفتی چه می بینی بگو، در چشم چون آیینه ام گفتم که من خود را در او عریان تماشا می کنم...
-
گفت ما را هفت وادی در ره است
دوشنبه 17 آبانماه سال 1389 22:06
گفت ما را هفت وادی در ره است چون گذشتی هفت وادی،درگه است وا نیامد در جهان زین راه کس نیست از فرسنگ آن آگاه کس چون نیامد باز کس زین راه دور چون دهندت آگهی ای ناصبور؟ چون شدند آن جایگه گم سر به سر کی خبر بازت دهد ای بی خبر؟ هست وادی طلب آغاز کار وادی عشق است از آن پس ، بی کنار پس سیم وادی است آن معرفت پس چهارم وادی...
-
دلبر زیبا
دوشنبه 17 آبانماه سال 1389 22:04
دلبر زیبا سحرگاهان بیامد دلبر زیبا بیامد با هزاران عشوه از رویا بیامد با قد و قامت قیامت بیامد با هزاران قصه و سودا چه گیسوی بلندی که به دور گردنم افتد گهی لطف دارد و گه میکند دعوا به جانم آتشی افکنده همچون آتش دوزخ زده بر جان من مُهری برای مِهر خود زیبا عجب ناز و ادایی او برای این دلم دارد نمیدانستم کاین عشق است یا...
-
یه شعر زیبا از دکتر شریعتی که خیلی وقته خیلی غریب افتاده....
دوشنبه 10 آبانماه سال 1389 00:31
پریشانم چه میخواهی تو از جانم؟! مرا بی آنکه خود خواهم اسیر زندگی کردی خداوندا! اگر روزی ز عرش خود به زیر آیی لباس فقر پوشی غرورت را برای تکه نانی به زیر پای نامردان بیاندازی و شب آهسته و خسته تهی دست و زبان بسته به سوی خانه باز آیی زمین و آسمان را کفر میگویی میگویی؟! خداوندا! اگر در روز گرما خیز تابستان...
-
پوسترهای عاشقانه
دوشنبه 10 آبانماه سال 1389 00:30
-
افتخار
دوشنبه 10 آبانماه سال 1389 00:10
افتخارم اینه قلبم ذره ی خاک تو باشه روز مرگم تن سردم رو زانوی تو باشه با تموم افتخارم واسه مام وطن بمیرم پای غیرتم بمیرم مرگو تو اغوشم بگیرم وطنم خاک تو عشقه وطنم عشق تو عشقه جونمو تو دست میگیرم واسه ایرانم میمیرم دشمناش چه صف کشیدن نمیدونن من>زنده شیرم واسه افتخار این خاک خیلیا دلا سوزوندن منو تو سر اگه نبازیم...
-
آیینه رازها
یکشنبه 9 آبانماه سال 1389 23:52
فهمید دارم حسرتی ، داغی ، غمــی فهـمید از حجــم اقیــانوس دردم شبنــــــمی فهمید می گفت یک جــایی دلم دنبال آهویی است فــال مــرا فــهمی نفــهمی مبهــمی فـهـمید این کـولی زیبــا دو مــاه از ســـال می آمد وقـتی کــه می آمد تمــام کــوچه می فهمید او داشـت هفـــده سـال- یا کمــتر- نمی دانم مـی شد از آن رخسـار زرد گنــدمی...
-
شهر شعر ایران
سهشنبه 4 آبانماه سال 1389 02:43
شهر شعر ایران روزی دل من که تهی بود وغریب از شهر سکوت به دیار تو رسید در شهر صدا که پر از زمزمه بود تنها دل من قصّه ی مهر تو شنید چشم تو مرا به شب خاطره برد در سینه دلم از تو ویاد تو تپید در سینه ی سردم، این شهرسکوت دیوار سکوت زصدای تو شکست شد شهرهیاهو این سینه ی من فریاد دلم به لبانم بنشسـت دل وحشت زده در سینه ی من...
-
داستان کوتاه زن زیرک !
سهشنبه 4 آبانماه سال 1389 02:19
داستان کوتاه زن زیرک ! خانمی در زمین گلف مشغول بازی بود. ضربه ای به توپ زد که باعث پرتاب توپ به چندین متر آنطرف تر در درون بیشه زار کنار زمین شد. خانم برای پیدا کردن توپ به بیشه زار رفت که ناگهان با صحنه ای روبرو شد. قورباغه ای در تله ای گرفتار بود. با کمال تعجب دبد که آن قورباغه حرف می زند! قورباغه ی سخن گو رو به...
-
فریاد
سهشنبه 4 آبانماه سال 1389 02:17
فریاد زدم فریادخدایا این چه رسمیست. رفیقان را جدا کردن هنر نیست. رفیقان قلب انسانند خدایا. بدون قلب چگونه می توان زیست.
-
تنهایی !!!
سهشنبه 4 آبانماه سال 1389 02:15
تنهایی !!! کسی دیگر نمی کوبد در این خانه متروکه ویران را کسی دیگر نمی پرسد چرا تنهای تنهایم!!! ومن شمع می سوزم ودیگر هیچ چیز از من نمی ماند ومن گریان ونالانم ومن تنهای تنهایم !!! درون کلبه ی خاموش خویش اما کسی حال من غمگین نمی پرسد!!! و من دریای پر اشکم که توفانی به دل دارم درون سینه ی پرجوش خویش اما!!! کسی حال من...
-
دکتر علی شریعتی
دوشنبه 3 آبانماه سال 1389 15:55
چه سخت و غم انگیز است سرنوشت کسی که طبیعت نمیتواند سر او کلاه بگذارد ، و چه تلخ است میوه درخت بینایی ..... در چشم کسانی که پرواز را نمی فهمند هر چقدر بیشتر اوج بگیری کوچکتر خواهی شد . مهم این نیست که قطره باشی یا اقیانوس، مهم این است که آسمان در تو منعکس شود. برای یک کشتی غرق شده هر بادی که بوزد باد مخالف است اگر تمام...
-
مهربان باش(دکتر علی شریعتی)
دوشنبه 3 آبانماه سال 1389 00:15
مهربان باش مردم اغلب بی انصاف, بی منطق و خود محورند,ولی آنان را ببخش . اگر مهربان باشی تو را به داشتن انگیزه های پنهان متهم می کنند,ولی مهربان باش . اگر موفق باشی دوستان دروغین ودشمنان حقیقی خواهی یافت,ولی موفق باش . اگر شریف ودرستکار باشی فریبت می دهند,ولی شریف و درستکار باش . آنچه را در طول سالیان سال بنا نهاده ای...
-
بدون شرح
پنجشنبه 22 مهرماه سال 1389 01:44
سکوت می کنم تا شاید به جرم دیوانه بودن روانه ی دیوانه خانه ام نکنند .
-
"در کلبه ای به نام اتاق عمل"
پنجشنبه 22 مهرماه سال 1389 01:39
و عشق آمد و با شوق انتخابم کرد مرا که شهر کر و کور ها جوابم کرد سمند نقره نل اش را شبانه زین کردیم گرفت دست مرا، پای در رکابم کرد و عشق چشم مرا بست و مشت من وا شد و عشق بود که وابسته ی نقابم کرد مرا به جنگلی از وهم و نور و رؤیا برد میان کلبه کمی ورد خواند و خوابم کرد و عشق هیات دوشیزه ای اصیل گرفت سپس به لهجه ی فیروزه...
-
سلام دوستم!
پنجشنبه 22 مهرماه سال 1389 01:25
دیری ست که از دشنه و دشنام به دورم من ماهی خو کرده به این تنگ بلورم از دوستی دشمن و از دشمنی دوست گهواره ی لذت شده چون ذلت گورم *** پرورده ی نازم؛ چه نیازم به پری ها؟ حالا که خود ماه در افتاده به تورم پیشانی ات ای دوست جهان تاب تر از پیش آیینه ی مصداقم و وابسته ی نورم نه غوره، نه انگور! شرابم بکن ای عشق! یا بی نمکم...
-
"از پنجره های بی پرنده"
پنجشنبه 22 مهرماه سال 1389 01:22
در سرزمین من زنی از جنس آه نیست این یک حقیقت است که در برکه ماه نیست این یک حقیقت است که در هفت شهر عشق دیگر دلی برای سفر رو به راه نیست راندند مردم از دل پر کینه، عشق را گفتند: جای مست در این خانقاه نیست دنیا بدون عشق چه دنیای مضحکیست شطرنج مسخرهست زمانی که شاه نیست زن یک پرنده است که در عصر احتمال گاهی میان...
-
میمیرم برات-عشق-باورم کن
چهارشنبه 14 مهرماه سال 1389 23:34
میمیرم برات اجازه هست عشق تورو تو کوچه ها داد بزنم ؟ رو پشت بوم خونه ها اسمتو فریاد بزنم؟ اجازه هست مردم شهر قصه مارو بدونن اسم منو عشق تورو توی کتابا بخونن اجازه هست که قلبمو برات چراغونش کنم عشق گلها ممکن است پژمرده شوند THE FLOWER MAY DIE زندگی ممکن است نابود شود THE LIFE MAY DIE تو ممکن است مرا فراموش کنی YOU MAY...
-
عشقو دست کم نگیر
چهارشنبه 14 مهرماه سال 1389 23:25
روی قبرم بنویسید:"مسافر" روی قبرم بنویسید:"مهاجر" روی قبرم بنویسید متولد سال عشق روی قبرم بنویسیدهمسفر باد بوده است...همدم دریا بوده است... دوستدار ابر بوده است... عاشق برگ بوده است... اگر عاشق بودن گناه است روی قبرم بنویسید گناهکار بوده است... اگر برای عشق ترانه سراییدن شاعریست روی قبرم بنویسید...
-
عشق
چهارشنبه 14 مهرماه سال 1389 23:23
عشق عشق گاهی معجز قلب مریض رویش سبزینه ای در برگ ریز عشق گاهی مشقهای کودکیست حس بودن با خدا در سادگیست عشق گاهی بوی رفتن میدهد صوت شبنک تو را سر میدهد عشق گاهی می نشیند روی بام گاه با صد میل می افتد به دام عشق گاهی سر به روی شانه ای اشک ریز آخر افسانه ای عشق گاهی یک بغل دلواسی عطر مستی ساز شبو اطلسی عشق گاهی هم حکایت...
-
بوسه ای بر لب عشق
چهارشنبه 14 مهرماه سال 1389 23:21
بوسه ای بر لب عشق بوسه یعنی وصل شیرین ۲ لب بوسه یعنی خسله در اعماق شب بوسه یعنی مستی از مشروب عشق بوسه راه خانه ی من و تو بوسه گاهی گریه ی باران می شود بوسه یعنی آتش گرمای لب بوسه یعنی حس خوب طعم عشق بوسه آتش می زند بر جسم و جان بوسه یعنی لذت از دل دادگی بوسه یعنی آغازی برای ما شدن بوسه یعنی سر فصل کتاب عاشقی بوسه...
-
لبها
سهشنبه 13 مهرماه سال 1389 17:26
با صورتش لب مثل گل میچرخد.. قشنگتر میشد اگر بخندد مثل گیرائی شراب.. می خواهم آن را بنوشم.. اما او نمی پسندد اگر او مثل خیال صحبت کند.. با سکوت خود قلبم را می دزدد مثل ستاره ای که در کهکشان گم شده.. لبهای تو در تصورم می گردد خدای من.چگونه این لبها آفریدی؟ تبارک الاه احسن الخالقین لبهای تو وسوسه انگیز.. تو فرشته هستی.یا...
-
سخن
یکشنبه 11 مهرماه سال 1389 02:08
دنیا تو را با سرگرمی های باطل نفریبد و مغرور نسازد، چرا که سرگرمی ها پایان می یابد و گناهش بر تو باقی می ماند. «حضرت علی علیه السلام» در عجبم از مردمی که خود زیر شلاق ظلم و ستم زندگی می کنند،و بر حسینی می گریند که آزادانه زیست. "دکتر علی شریعتی" حسین بیشتر از آب تشنه لبیک بود اما افسوس که به جای افکارش...
-
رقص آرام(شعری از یک دختر سرطانی در حال مرگ)
یکشنبه 11 مهرماه سال 1389 02:06
رقص آرام Have you ever watched kids آیا تا به حال به کودکان نگریسته اید On a merry-go-round ? در حالیکه به بازی "چرخ چرخ" مشغولند؟ Or listened to the rain و یا به صدای باران گوش فرا داده اید، Slapping on the ground ? آن زمان که قطراتش به زمین برخورد می کند؟ Ever followed a butterfly's erratic flight ? تا...
-
(بدون شرح)
پنجشنبه 8 مهرماه سال 1389 16:25
دل گرفته (بدون شرح)
-
آموختم که ....
پنجشنبه 8 مهرماه سال 1389 16:19
آموختم که .... من عشق را از انعکاس مهتاب در حوض مادر بزرگ آموختم من ایثار را از قلب خورشید در آسمان صحرا آموختم من زندگی را از امواج طوفانی شب دریا آموختم من محبت را از قطره های باران بر علفزار آموختم من صداقت را از یک رنگی ابر های سفید آموختم من وفا را از کبوتران بر شاخه های خشکیده آموختم من گذشت زمان را از چشم های...
-
پاییز را دوست دارم، بخاطر خود پاییز
پنجشنبه 8 مهرماه سال 1389 16:16
پاییز را دوست دارم... بخاطر غریب و بی صدا آمدنش بخاطر رنگ زرد زیبا و دیوانه کننده اش بخاطر خش خش گوش نواز برگ هایش بخاطر صدای نم نم باران های عاشقانه اش بخاطر رفتن و رفتن... و خیس شدن زیر باران های پاییزی بخاطر بوی مست کننده خاک باران خورده کوچه ها بخاطر غروب های نارنجی و دلگیرش بخاطر شب های سرد و طولانی اش بخاطر...
-
کاش می شد برق چشمام بارون کنه ..... سیل غم بیاد و تو رو داغون کن
پنجشنبه 8 مهرماه سال 1389 16:14
عزیزم خیلی وقته دردی مونده تو دلم ..... میخوام راز عشقمو واسه همه بگم و برم یادم می یاد روزایی که بهم قول دادی زیاد .... ولی زدی زیر قولت گفتی برو منم میام باشه درو ببند برو بیرون بزار تنها باشم ..... توی تلاطم بغز ثانیه ها رها باشم دستات مال من بود ولی قلبت بود از من جدا ..... چه شبهایی به خاطرت نشستم وای خدا می...