دختــــــری پشت یه هزار تومانی نوشتــــــه بود:
پدر معتــــــادم برای همین پولی که پیش توست یک شب مــــــرا به دست صاحب خانه مان سپــــــرد!
خدایــــــا چقدر می... گیری؟؟
چقــــــدر مــــــی گیــری؟؟
که بگــــــذاری شب اول قبر، قبل از ایــــــنکه تو ازم سوال کنی، من ازت
بپرسم چــــــــــــــــــرا...!!؟؟
من سرم توی کار خودم بود
بعد یه روز یه نفر رو دیدم
ما اوقات خوبی با هم داشتیم و بعد من یه کادو مثل این بهش دادم
وقتی اون هدیه من رو قبول کرد من اینجوری شدم
ما تقریبا همه شب ها ، با هم تلفنی صحبت می کردیم
و این وضع من توی اداره بود
رمانتیکه همکارام من و اونو دیدند، اینجوری نگاه می کردند
و من اینجوری بهشون جواب می دادم
وی اون یک گل رز مثل این داد به یه نفر دیگه
و من اینجوری بودم
بعدش اینجوری شدم
بله .. این آخر عشقهای خیابانی