بدون شرح

 سکوت می کنم تا شاید به جرم دیوانه بودن روانه ی دیوانه خانه ام نکنند .

"در کلبه ای به نام اتاق عمل"

و عشق آمد و با شوق انتخابم کرد

مرا که شهر کر و کور ها جوابم کرد

سمند نقره نل اش را شبانه زین کردیم

گرفت دست مرا، پای در رکابم کرد

و عشق چشم مرا بست و مشت من وا شد

و عشق بود که وابسته ی نقابم کرد

مرا به جنگلی از وهم و نور و رؤیا برد

میان کلبه کمی ورد خواند و خوابم کرد

و عشق هیات دوشیزه ای اصیل گرفت

سپس به لهجه ی فیروزه ای خطابم کرد

کنار شهوت شومینه سفره ای گسترد

نشست پیشم و شرمنده ی شرابم کرد

دو تکه یخ ته هر استکان می انداخت

و عشق بر لبم آتش نهاد و آبم کرد

گرفت دست مرا در سماع بی خویشی

و چند سال گرفتار پیچ و تابم کرد

و عشق دختری از جنس شور بود و شراب

خمار بودم و با بوسه ای خرابم کرد

***

و عشق آمد و دستور داد: حاضر شو!

در این کویر نمان چشمه ای مسافر شو!

و عشق بغض مرا از نگاه خیسم خواند

گرفت زندگی ام را و گفت: شاعر شو!

 

و عشق خواست که این گونه در به در باشم!

که ابر باشم و یک عمر در سفر باشم!

سلام دوستم!

دیری ست که از دشنه و دشنام به دورم

من ماهی خو کرده به این تنگ بلورم

از دوستی دشمن و از دشمنی دوست

گهواره ی لذت شده چون ذلت گورم

***

پرورده ی نازم؛ چه نیازم به پری ها؟

حالا که خود ماه در افتاده به تورم

پیشانی ات ای دوست جهان تاب تر از پیش

آیینه ی مصداقم و وابسته ی نورم

نه غوره، نه انگور! شرابم بکن ای عشق!

یا بی نمکم این همه یا آن همه شورم

ای آینه! هم صحبت من باش که دیری ست

بی سنگ صبور است دل تنگ صبورم

"از پنجره های بی پرنده"

 

در سرزمین من زنی از جنس آه نیست

این یک حقیقت است که در برکه ماه نیست

 

این یک حقیقت است که در هفت شهر عشق

دیگر دلی برای سفر رو به راه نیست

 

راندند مردم از دل پر کینه، عشق را

گفتند: جای مست در این خانقاه نیست

 

دنیا بدون عشق چه دنیای مضحکی‌ست

شطرنج مسخره‌ست زمانی که شاه نیست

 

زن یک پرنده است که در عصر احتمال

گاهی میان پنجره‌ها هست و گاه نیست

 

افسرده می‌شوی اگر ای دوست حس کنی

جز میله‌های سرد قفس تکیه گاه نیست

 

در عشق آن که یکسره دل باخت، برده است

در این قمار صحبتی از اشتباه نیست

 

فردا که گسترند ترازوی داد را،

آن‌جا که کوه بیشتر از پرّ کاه نیست،

 

سودابه روسپید و سیاووش روسفید

در رستخیز عشق کسی روسیاه نیست

 

میمیرم برات-عشق-باورم کن

میمیرم برات

 

 

 

اجازه هست عشق تورو تو کوچه ها داد بزنم ؟

 


رو پشت بوم خونه ها اسمتو فریاد بزنم؟

 


اجازه هست مردم شهر قصه مارو بدونن

 


اسم منو عشق تورو توی کتابا بخونن

 


اجازه هست که قلبمو برات چراغونش کنم 

 

عشق

 

 

گلها ممکن است پژمرده شوند

                                 THE FLOWER MAY DIE

زندگی ممکن است نابود شود

                                THE LIFE MAY DIE

تو ممکن است مرا فراموش کنی

                             YOU MAY FOR GET ME

ولی من هرگز.

                              BUT I NEVER

 
 

باورم کن

 

مثل اون موج صبوری که وفاداره به دریا

تومهی مثل حقیقت مهربونی مثل دریا

چه قدرتازه وپاکی مثل یاسای توباغچه

مثل اون دیوان حافظ که نشسته لب طاقچه

تو مثل اون گل سرخی که گذاشتم لای دفتر

مثل اون حرفی که ناگفته میمونه دم اخر

تومثل بارون عشقی روی تنهایی شاعر

توهمون ابی که رسمه بریزن پشت مسافر

مثل برق دوتاچشمی توی یک قاب شکسته

مثل پرواز واسه قلبی که یکی بالاشو بسته

مثل اون مهمون خوبی که می اد اخرهفته

مثل اون حرفی که ازیاددل وپنجره رفته

مثل پائیزی ولیکن پری ازگل های پونه

مثل اون قولی که دادی گفتی یادش نمی مونه

تو مثل چشمه ابی واسه تشنه تو بیابون

مثل یه اشنا توغربت واسه یه عاشق مجنون

عشقو دست کم نگیر

روی قبرم بنویسید:"مسافر"

     روی قبرم بنویسید:"مهاجر"

     روی قبرم بنویسید متولد سال عشق

     روی قبرم بنویسیدهمسفر باد بوده است...همدم دریا بوده   است...

     دوستدار ابر بوده است... عاشق برگ بوده است...

     اگر عاشق بودن گناه است روی قبرم بنویسید گناهکار بوده است...

     اگر برای عشق ترانه سراییدن شاعریست روی قبرم بنویسید شاعر بوده است...

     اگر بدست آوردن دل تواناییست بنویسید ناتوان بوده است...

     اگر معنای عشق فاصله هاست روی قبرم بنویسید برای نزدیک کردن فاصله ها جان داد...!!!

عشق

عشق

عشق گاهی معجز قلب مریض

رویش سبزینه ای در برگ ریز

عشق گاهی مشقهای کودکیست

حس بودن با خدا در سادگیست

عشق گاهی بوی رفتن میدهد

صوت شبنک تو را سر میدهد

عشق گاهی می نشیند روی بام

گاه با صد میل می افتد به دام

عشق  گاهی سر به روی شانه ای

اشک ریز آخر افسانه ای

عشق گاهی یک بغل دلواسی

عطر مستی ساز شبو اطلسی

عشق گاهی هم حکایت میکند

از جدایی ها شکایت میکند

بوسه ای بر لب عشق

بوسه یعنی وصل شیرین ۲لب             بوسه یعنی خسله در اعماق شب

بوسه یعنی مستی از مشروب عشق       بوسه راه خانه ی من و تو

بوسه گاهی گریه ی باران می شود       بوسه یعنی آتش گرمای لب

بوسه یعنی حس خوب طعم عشق          بوسه آتش می زند بر جسم و جان

بوسه یعنی لذت از دل دادگی              بوسه یعنی آغازی برای ما شدن

بوسه یعنی سر فصل کتاب عاشقی        بوسه یعنی عشق من با من بمان

بوسه رمز وارد دلها شدن                  بوسه را تکرار باید نمود

 ولی در کل این که یه خر تو رو بوس کنه بهتره تا این که یه بوس تو رو خر کنه

لبها

با صورتش لب مثل گل میچرخد.. 

قشنگتر میشد اگر بخندد 

مثل گیرائی شراب.. 

می خواهم آن را بنوشم.. 

اما او نمی پسندد 

اگر او مثل خیال صحبت کند.. 

با سکوت خود قلبم را می دزدد 

مثل ستاره ای که در کهکشان گم شده.. 

لبهای تو در تصورم می گردد 

خدای من.چگونه این لبها آفریدی؟ 

 تبارک الاه احسن الخالقین 

لبهای تو وسوسه انگیز.. 

تو فرشته هستی.یا از اهل زمین 

قبل از لب تو عجایب هفت بود.. 

و لب تو به آن افزود هشتمین

سخن

دنیا تو را با سرگرمی های باطل نفریبد و مغرور نسازد، چرا که سرگرمی ها پایان می یابد و گناهش بر تو باقی می ماند.
«حضرت علی علیه السلام»
در عجبم از مردمی که خود زیر شلاق ظلم و ستم زندگی می کنند،و بر حسینی می گریند که آزادانه زیست.
"دکتر علی شریعتی"
حسین بیشتر از آب تشنه لبیک بود اما افسوس که به جای افکارش زخمهای تنش را نشانمان دادند و بزرگترین درد او را بی آبی معرفی کردند
"دکتر علی شریعتی"
بیا قایم باشک بازی کنیم و در پی یکدیگر بگردیم
اگر در دلم پنهان شوی . یافتنت برایم دشوار نیست
ولی اگر در لاک خویش پنهان شوی تلاش دیگران برای یافتن بیهوده خواهد بود
"جبران خلیل جبران"
خطاست اگر بیندیشیم عشق حاصل مصاحبت دراز مدت و با هم بودنی مجدانه است
عشق ثمره ی خویشاوندی روحی است و اگر این خویشاوندی در لحظه ای تحقق نیابد
در طول سالیان و حتی نسل ها نیز تحقق نخواهد یافت
"جبران خلیل جبران"
انسانیت حد و مرزی نمیشناسد ..قبل از آنکه دارای هویت زن و یا مرد بودن باشیم ...انسانیم ..و تکلیف آدمیت از جنسیت بالاتر است...همدیگر را به این نام بشناسیم مقام بالاتری داریم
"دکتر علی شریعتی"



سالخوردگان و افراد با تجربه مشورت کنید که چشمهایشان ، چهره ی سالها را دیده و گوشهایشان ، نوای زندگی را شنیده است
"جبران خلیل جبران"



دنیا به امید برپاست و انسان به امید زنده است
"دهخدا"



دوست داشتن کسی که لایق دوست داشتن نیست اسراف محبت است
"دکتر علی شریعتی"



برای آنکه به طریق خود ایمان داشته باشیم ، لازم نیست ثابت کنیم که طریق دیگران نادرست است . کسی که چنین می پندارد ، به گامهای خود نیز ایمان ندارد
"پائولو کوئلیو"



هرگز لبخند را ترک نکن حتی وقتی ناراحتی، چون هر کسی امکان دارد عاشق لبخند تو شود
"گابریل گارسیا مارکز"



شما ممکن است بتوانید گلی را زیر پا لگدمال کنید، اما محال است بتوانید عطر آنرا در فضا محو سازید
"ولتر"



ایوس نباش زیرا ممکن است آخرین کلیدی که در جیب داری قفل را بگشاید
"تروتی ویک"



شریف ترین دل ها دلی است که اندیشه آزار کسان در آن نباشد
"زرتشت"