یکشبی مجنون نمازش راشکست
بی وضودر کوچه لیلا نشست
گفت یارب ازچه خوارم کرده ای؟
برصلیب عشق دارم کرده ای؟
مرد این بازیچه دیگر نیستم
این تو و لیلای تو من نیستم
گفت ای دیوانه لیلایت منم
در رگت پیدا و پنهانت منم
سالها با جور لیلا ساختی
من کنارت بودم ونشناختی
------------------------------------