شعر طنز عاشقانه

خوشا به حال اونکه توی محلش***هوای عاشقی زده به کلش 

کسی که قلبش اتصالی داره***می دونه که عاشقی چه حالی داره 

بااینکه سخته باز دل نشینه***طپش طپش وای از طپش همینه 

عاشق شدن شیدایی داره والا***خاطر خواهی رسوایی داره والا 

وقتی طرف تو کوچه پیدا می شد***توی دلت یه باره غوغا می شد 

صدای قلبت اونقدر بلنده***که دلبرت می شنوه  ومی خنده 

روزی به رهی دخترکی بود خفن***چون کبک خرامان قدمی روی چمن 

صد جور مکمل به رخش مالیده***از عزت نفس. سر به سما ساییده 

یک مانتو به تن داشت چه گویم ازآن***از چهار طرف کوته و تنگ وچسپان 

بر روی سرش روسری ای بود. عجب***طولش نه گمانم نرسد نیم وجب!  

شلوارک برمودایی هم برپا داشت ***آنجا که نباید بشود. پیدا داشت 

آهسته به او گفتمش ای یار عزیز***ای دختر خوب وپاک ومحجوب وتمیز 

این چیست به تن کرده ای  و نیست لباس***آراستگی یه چیزومد چیز جداست 

با عشوه بگفت پاسخم او بااین حرف***اصلاح نموده ام زالگو مصرف 

گر نیت صرفه جویی داری ای زن***اصلا نکن این لباس را هم برتن

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد