بانو!.اشک تنهایی

بانو!
چشمانم مدام ترا میخوانند!
بر چهره ی سکوت!
با ورد فراموش شده ی آرامش
بی من!
خوابم به خواب رفته...
و
شب!
چقدر افاده میریزد ستاره هایش را! بی تو
بانو!
تنها! تر از توست
گونه هایم...
باران بهانه است!
سبز از عشق میروید و من از تو!
بانو!
چشمانم مدام ترا مینویسند
روی کاغذی که هنوز عریان است!
و من!
ذره ذره غرق میشوم در واژه هایی
که سر از چشمانم درآورده اند! 

 

اشک تنهایی 

سوگند به قطره ای که

میموجد شب را.....!

یاد تو دریاست

همسفر با پلکی که پارو میزند تمام لحظه ها را!

تو آمدنت چقدر شبیه باران است

هم قافیه با خیس ترین شاه بیت غزلم

می نشینی در ردیف سپیده

که بتابی بر تمام بی تابیها! 

نظرات 1 + ارسال نظر
سعید داودی پنج‌شنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 10:38 ق.ظ http://www.lirya.mihanblog.com

سلام دوست عزیز
خسته نباشید
ممنون از اینکه شعرمنو بنام خودت و بدون منبع کپی کردی

از آقای سعیید داودی عذر میخواهم.این شعر ازمنبع(http://www.lirya.mihanblog.com
نوشته شده است چون من در سر بودم و بچه ها شعر تازه نداشتند
نوشته اند.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد