مــــــرگ احســـاس








مــــــرگ احســـاس

زیبایـــ ـی عشــقـ بهـ سکـ ــوتـ استـ پسـ بدانــ با سـکوتـمـ دوستـتـــ دارمــ



انحنای روح من

شانه های خسته ی غرور من

تکیه گاه بی پناهی دلم شکسته است...

کتف گریه های من

بازوان حس شاعرانه ام

زخم خورده است...

 

دردهای پوستی کجا؟؟؟

درد دوستی کجا؟؟؟

 

قیصر امین پور




چه ناعادلانه است 


شادی ات را با دیگران تقسیم کنی 


اما غمت برای خودت باشد...






غم انگیز ترین پاییز اینجاست!!!

در نگاه من،در حرفهای ناگفته و تلنبار شده در سکوت سنگین شب.

من؟دختر سکوت...هر لحظه در برابر ایینه ی زمان...زادهی گرمی فصلم!

خالی ترین نگاه...تنها ترین غزل...

من دختر احساسم...شاعر شعر های شش ماهه!


بغض های کال...قاصدک های به مقصد نرسیده...

عابر کوچه های

بارانی...و...هنوز هم در روزهای آفتابی،دفتری خیس از کلمات دارم!


نوشته شده توسط : هانیه 


...خیلی سخته... 

یچیزی رو خیلی از کسی بخوای...

 ولی چون میدونی لیاقتش رو نداری...

 ...هیچ وقت درخواستش نکنی...

دقیقا این حس رو دارم 

خیلی داره داغونم میکنه...

 تا براتون اتفاق نیافته

متوجه حرفام نمیشید...


در این بازی که بر پا کرده ای 


خیلی وقت است کنارکشیده ام


این روز ها در بازندگی قهار شده ام


بازی است دیگر برد و باخت دارد


باختم؟فدای یک تار مویت


توتنها بخند


دلی که شکست


بردو باخت نمیشناسد...



بدجور این ماه ضایع بود

تولدم بود ولی هیچکی از خانوادم 

یادشون نبود... هه

اینه زندگیه ما...

چشمانم را می بندم

کاش میشد بیش از این "سکوت" کرد

کاش این واژه های امانتی دست نخورده باقی می ماند

اینها تقصیر من نیست

و یا من زیادی خود را آرام نشان می داده ام

وحقیقت تلخ من بی صدا پشت پنجره ها

برایم دست تکان می دهد...

...با این بی اعتنایی ... 

همهمه ی درون من

این همه تنهایی را چگونه به دوش می کشد

"...آرام باش آسمان..."

این ها از آن من است ...

منی که زمان زیادی ندارم

تا "باران" را آشتی دهم با "خاک"

....تاوان عاشقی باید بیش از این ها پرداخت  ....



الان که دارم مینویسم داره بارون میاد

بارون رو دوست دارم

یه کارایی دارم میکنم

نمیدونم درستن یا اشتباهن

درکل دارم سر همه چی ریسک میکنم 

عجب این لحظه ناجور دلم گرفته

برام دعا کنید همه چی درست شه

زیبایـــ ـی عشــقـ بهـ سکـ ــوتـ استـ پسـ بدانــ با سـکوتـمـ دوستـتـــ دارمــ

گفتمش 


 شیرین ترین آواز چیست ؟


 چشم غمکینش به رویم خیره ماند 


 قطره قطره اشکش از مژگان چکید


 لرزه افتادش به گیسوی بلند 


 زیر لب غمناک خواند 


 ناله زنجیرها بر دست من 


 گفتمش 


 آ نگه که از هم بگسلند 
 خنده تلخی به لب آورد و گفت 

 آرزویی دلکش است اما دریغ
 
 بخت شورم ره برین امید بست
  
 و آن طلایی زورق خورشید را 

 صخره های ساحل مغرب شکست 

 من به خود لرزیدن از دردی که تلخ 

 در دل من با دل او می گریست 

 گفتمش 

 بنگر در این دریای کور 

 چشم هر اختر چراغ زورقی ست

 سر به سوی آسمان برداشت گفت 

 چشم هر اختر چراغ زورقی ست 

  لیکن این شب نیز دریا یی ست ژرف
 
 ای دریغا ش یروان !‌ کز نیمه راه 

 می کشد افسون شب در خواب شان 
 گفتمش 

 فانوس ماه 

 می دهد از چشم بیداری نشان 
 گفت

 اما در شبی اینگونه گنگ
 هیچ آوایی نمی آید به گوش

 گفتمش 

 اما دل من می تپد 

 گوش کن اینک صدای پای دوست 
  گفت 

 ای افسوس در این دام مرگ

 باز صید تازه ای را می برند 

 این صدای پای اوست 

 گریه ای افتاد در من بی امان 

 در میان اشک ها پرسیدمش

 خوش ترین لبخند چیست ؟

 شعله ای در چشم تاریکش شکفت 

 جوش خونن در گونهاش آتش فشاند
 
 گفت 

 لبخندی که عشق سربلند 

 وقت مردن بر لب مردان نشاند 

 من ز جا برخاستم 

 بوسیدمش

هوشنگ ابتهاج

چشمانم میسوزند

دیگر اشکی نمانده 

آتش درونت بگذار شعله ور شود

بگذار این بار تمام خاکستر کند

دریای اشکم

بر آتش هوس هایت 

مهر خاموشی نمی زند



بازم پاییز ...

ببینیم امسال میخواد چه گلی به سرمون بزنه 

یه روز آذرش به من زندگی داد 

یه روز آذری هم زندگیمو گرفت

یه روز عاشق همین پاییز بودم 

رنگای قشنگش دیوونم میکرد

ولی الان پاییز ...

سیاهه ...سیاهِ سیاه

پارسال که سیاپوشم کرد

میدونم امسالم پاییز قشنگی ندارم

از همین روز اولش مشخص بود

بهترین دوستمو واسه همیشه ازم گرفت

اگه رمزو داری...

 بیا تو...





یه جا دیدم نوشته بود 

" چترت که خدا باشد ، 

بگذار ابر سرنوشت هر چه میخواهد ببارد"

کلا این جمله رو من خیلی تاثیر گذاشتا 

الان یکم  امیدوار تر شدم 

من پسرم

من پسرم..

نه چشمان قشنگ و فریبنده دارم...

نه لبان وسوسه انگیز 

نه گیسوی بلند 

نه صدای نازک و زیبا...

خیلی ها از کنارم بی اعتنا می گذرند

بله من پسرم...

اما کاش بدانی بیش از آنکه دختر باشم انسانم

مثل تو... مثل او...

مرا بخاطر خودم بخواه نه زیبایی های ظاهرم...

بخاطر وجودم ...

نه لذت بردن از وجودم...

آن وقت است که همراهت میشوم 

رامت میشوم...

دمش گرم ! 

تنهام نمیذاره ...

ناراحتم میکنه ...اشکمو در میاره ...

ولی هیچوقت تنهام نمیذاره...،

تنهایی رو میگم دیگه...!


 دست نوشته هایم را که دیدند از من پرسیدند:

عاشقی...؟

گفتم :نه...

_ خیانت دیده ای؟

_نه...

_تنهایی؟

_ نه...نه...نه...

_ پس این عاشقانه ها چیست ؟ برای چه مینویسی؟

فقط به آنها لبخند زدم...چه میتوانستم بگویم...

من نه عاشقم ، نه تنهایم، نه خیانت دیده ام ...

فقط بعضی وقتا...

 احساس میکنم خیلی شکستم ...


 


آخرین کبریت را  هم روشن  کردم:

یا میایی ...

یا از  نبودنت یخ میزنم...

(اینو خودم نگفتم یه جایی دیدم  دلم گرفت گذاشتم از خودم نیست )



حالم خوب است مثل پدربزگ که گفت :

حالم خوب است اما مرد..!


خوبم... خوبی.. خوب است..

دیگران چه میدانند از درد من وتو ...

این غـم ها ذره ذره می سوزانند تمام تنت را...

بازهم سکوت... باز هم لبخند... باز هم یک کلمه تکراری...

ما همه خوبیم ...




به سلامتی ماه


که ستاره ها چشمک زنون میرن طرفش...


ولی بازم تن به بی آبرویی نمیده...

نیازم نه دیگر آغوشت است...

نه دستانت... نه لبانت ...نه گیس سیاهت...

نه چشمــــ خمارتــــــــ...

با یک فنجان سکوتـــــ تلخ فرو می برم حماقتم را...

که دوستت داشتم...

وقتی که فهمید غم دارم آتش گرفت...

.

.

به خودت نگیر رفیق سیگارم را گفتم ...


این روزها دلم اصرار دارد فریاد بزند اما ...

من جلوی دهانش را میگیرم...

وقتی میدانم کسی تمایل شنیدن صدایش را ندارد...

این روز ها من خدای سکوت شده ام ...



2 - بعدها فروغ فرخ زاد اومده و جواب حمید مصدق رو اینجوری داده:

من به تو خندیدمچون که می دانستم

تو به چه دلهره از باغچه ی همسایه سیب را دزدیدی

پدرم از پی تو تند دوید

و نمی دانستی باغبان باغچه همسایه

پدر پیر من است

من به تو خندیدم

تا که با خنده خود پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم

بغض چشمان تو لیک

لرزه انداخت به دستان من و

سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک

دل من گفت: برو

چون نمی خواست به خاطر بسپارد

گریه تلخ تو را

و من رفتم و هنوز

سالهاست که در ذهن من آرام آرام

حیرت و بغض تو تکرار کنان

می دهد آزارم

و من اندیشه کنان غرق در این پندارم

که چه می شد اگر باغچه خانه ما سیب نداشت


****



 و از اونا جالب تر واسه من جوابیه که یه شاعر جوون به اسم جواد نوروزی بعد از سالها به این دو تا شاعر داده که خیلی جالبه  بخونید



دخترک خندید و


پسرک ماتش برد !

که به چه دلهره از باغچه ی همسایه، سیب را دزدیده

باغبان از پی او تند دوید

به خیالش می خواست،

حرمت باغچه و دختر کم سالش را

از پسر پس گیرد !

غضب آلود به او غیظی کرد !

این وسط من بودم،

سیب دندان زده ای که روی خاک افتادم

من که پیغمبر عشقی معصوم،

بین دستان پر از دلهره ی یک عاشق

و لب و دندان ِ

تشنه ی کشف و پر از پرسش دختر بودم

و به خاک افتادم

چون رسولی ناکام !

هر دو را بغض ربود...

دخترک رفت ولی زیر لب این را می گفت:

" او یقیناً پی معشوق خودش می آید ! "

پسرک ماند ولی روی لبش زمزمه بود:

" مطمئناً که پشیمان شده بر می گردد ! "

سالهاست که پوسیده ام آرام آرام !

عشق قربانی مظلوم غرور است هنوز !

جسم من تجزیه شد ساده ولی ذرّاتم،

همه اندیشه کنان غرق در این پندارند:

این جدایی به خدا رابطه با سیب نداشت...





4- و اینم جوابیه که شاعر جوانی در پاسخ به 3 شعر بالا :


متخلص به : جادوگر


باغبان من بودم در همان نزدیکی

دخترم تنها بود در شب و تاریکی

تو نگاهش کردی دل من می لرزید

مشکل آن سیب نبود که چرا دزدیدی

مشکلم قلبی بود که ز دختر چیدی

من دویدم سمت دختر تنهایم

تو نگاهم کردی که چرا می آیم

سیب را من دیدم که تو دادی دستش

خواستم پس گیرم سیب را از دستش

غضبم از این بود که چرا با دزدی

می ربایی قلبی می فروشی مزدی

سیب دندان زده انداخت به خاک

چون که او میفهمید سیب دزدیست نه پاک

مشکل از خانه نبود که چرا سیب نداشت

مشکل از سیب نبود که چرا دزدیدی

مشکل از باغبان نیست که چرا تند دوید

مشکل آن دختر نیست که چرا رفت و نیامد هرگز

مشکلت خود هستی که چرا فکر نکردی یک دم

عشق با دزدی

همچو بادیست که آورده برد از دستت

دخترم را بردم که نیافتد دستت

و تو گر گوش کنی این پندم

سالها سال اگر عشق وجودت پر شد

هرگز از عشق شکستی نخوری

و بماند یادت : "عاشق دزد خیانت کند آخر روزی"

و اگر عشق تو را مسکین کرد

عاشقی این باشد که تو مسکین باشی

و به معشوقه خویش دست خالی بدهی

بهتر از دستی پر ، که خدا نیز از آنجا دور است .

پس بدان فرزندم

شاید آن سیب همان سیبی بود

مثل آدم که به حوا دادست

و من از کودکیم تا به کنون

غرق این افکارم

که مگر آدم نیز خانه اش سیب نداشت !؟ 




دل من هرزه نبود...
دل من عادت داشـت ، که بمانـد یک جا !!!
به کجا ؟!
معـلـوم است ، به در خانه تو !
دل من عادت داشـت
که بمانـد آن جا ، پـشـت یک پرده تـوری
که تو هر روز آن را به کناری بزنی ...
دل من ساکن دیوار و دری
که تو هر روز از آن می گـذری .
دل من ساکن دستان تو بود
دل من گوشه یک باغـچه بـود
که تو هر روز به آن می نگری
راستی ،دل من را دیدی...؟

وقتی می رفت برگشت و زیر لب گفت : هــرزه ...

ولی هیچ گاه ندانست...

 هــــرزگی را  خودش به من آموخت...


بعضی آدم ها هستن :

میشکنن و رد میشن ...

میسوزونن و میرن...

له میکنن و ول میکنن...

ولی تو بازم...

"دلت براشون تنگ میشه!"

در روزگاری زندگی می کنیم که:

هَرزگی "مـُـــــد" اســت !

بی آبرویــی "کلاس" اســـت !

مَســـــتی و دود "تَفـــریــح" اســـت !

رابطه با نامحرم "روشــن فکــری" اســت !

گــُـرگ بــودن رَمـــز "مُوفقیت" اســـت !

بی فرهنگی "فرهنگ" است !

پشت به ارزش ها و اعتقادات کردن نشانه "رشد و نبوغ" است !

زن که باشی...

درباره ات قضاوت می کنند...


درباره لبخندت که بی ریا نثار هر احمقی کردی... 


درباره زیبایت که دست خودت نبوده و نیست...

درباره تارهای مویت که بی خیال از نگاه شک آلوده احمق ها از روسری بیرون ریخته اند...

تو نترس و "زن" بمان...

احمق ها زیادنند... 



نترس از تهمت های دیوانه های شهر...

که اگر بترسی رفته رفته "زن" مردنما میشوی...

و سرگردان و روانی میشوی در این دنیای روانگردان...

پس بذار بگویند هرچه میخواهند بگویند...

جمـلات الهـام بخـش برای زندگـی

جمـلات الهـام بخـش برای زندگـی































خوشحالی یعنی ...؟

خوشحالی یعنی ...؟

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net
 

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net


گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

روضه دکتر شریعتی در روز عاشورا

روضه دکتر شریعتی در روز عاشورا

عاشورا

 

... شب عاشورا بود شهر یکپارچه روضه بود وخانه یکپارچه سکوت و درد...

گفتم در این تنهایی درد و این شب سوگ، بنشینم و با خود سوگواری کنم، مگر نمی شود تنها عزاداری کرد؟ نشستم و روضه ای برای دل خویش نوشتم:

... پیش چشمم را پرده ای از اشک پوشیده است.

در میان هیاهوی مکرر و خاطره انگیز دجله و فرات، این دو خصم خویشاوندی که هفت هزار سال، گام به گام با تاریخ همسفرند، غریو و غوغای تازه ای برپا است:

صحرای سوزانی را می نگرم، با آسمانی به رنگ شرم، و خورشیدی کبود و گدازان، و هوایی آتش ریز، و دریای رملی که افق در افق گسترده است، و جویباری کف آلود از خون تازه ای که می جوشد و گام به گام، همسفر فرات زلال است.

می ترسم در سیمای بزرگ و نیرومند او بنگرم، او که قربانی این همه زشتی و جهلاست.به پاهایش می نگرم که همچنان استوار و صبور ایستاده و این تن صدها ضربه را بپاداشته است

و شمشیرها از همه سو برکشیده، و تیرها از همه جا رها، و خیمه ها آتش زده و رجاله در اندیشه غارت، و کینه ها زبانه کشیده و دشمن همه جا در کمین، و دوست بازیچه دشمن و هوا تفتیده و غربت سنگین و دشمن شوره زاری بی حاصل و شن ها داغ و تشنگی جان گزا و دجله سیاه، هار و حمله ور و فرات سرخ، مرز کین و مرگ در اشغال «خصومت جاری» و ...

می ترسم در سیمای بزرگ و نیرومند او بنگرم، او که قربانی این همه زشتی و جهل است.

به پاهایش می نگرم که همچنان استوار و صبور ایستاده و این تن صدها ضربه را بپاداشته است.

ترسان و مرتعش از هیجان، نگاهم را بر روی چکمه ها و دامن ردایش بالا می برم:

اینک دو دست فرو افتاده اش،

دستی بر شمشیری که به نشانه شکست انسان، فرو می افتد، اما پنجه های خشمگینش، با تعصبی بی حاصل می کوشد،تا هنوز هم نگاهش دارد

جای انگشتان خونین بر قبضه شمشیری که دیگر ...

... افتاد!

و دست دیگرش، همچنان بلاتکلیف.

نگاهم را بالاتر میکشانم:

از روزنه های زره خون بیرون می زند و بخار غلیظی که خورشید صحرا میمکد تا هر روز، صبح و شام، به انسان نشان دهد و جهان را خبر کند.

نگاهم را بالاتر میکشانم:

گردنی که، همچون قله حرا، از کوهی روییده و ضربات بی امان همه تاریخ بر آن فرود آمده است. به سختی هولناکی کوفته و مجروح است، اما خم نشده است.

نگاهم را از رشته های خونی که بر آن جاری است باز هم بالاتر می کشانم:

ناگهان چتری از دود و بخار! همچون توده انبوه خاکستری که از یک انفجار در فضا میماند و ...

دیگر هیچ !

پنجه ای قلبم را وحشیانه در مشت میفشرد، دندان هایی به غیظ در جگرم فرو میرود، دود داغ و سوزنده ای از اعماق درونم بر سرم بالا می آید و چشمانم را می سوزاند، شرم و شکنجه سخت آزارم می دهد، که:

«هستم»، که «زندگی می کنم».

این همه «بیچاره بودن» و بار «بودن» این همه سنگین!

اشک امانم نمی دهد؛ نمی توانم ببینم.

پیش چشمم را پرده ای از اشک پوشیده است.

در برابرم، همه چیز در ابهامی از خون و خاکستر می لرزد، اما همچنان با انتظاری از عشق و شرم، خیره می نگرم؛

شبحی را در قلب این ابر و دود باز می یابم، طرح گنگ و نامشخص یک چهره خاموش، چهره پرومته، رب النوعی اساطیری که اکنون حقیقت یافته است.

هیجان و اشتیاق چشمانم را خشک میکند. غبار ابهام تیره ای که در موج اشک من می لرزد، کنارتر میرود . روشن تر می شود و خطوط چهره خواناتر.

هم اکنون سیمای خدایی او را خواهم دید؟

چقدر تحمل ناپذیز است دیدن این همه درد، این همه فاجعه، در یک سیما، سیمایی که تمامی رنج انسان را در سرگذشت زندگی مظلومش حکایت می کند. سیمایی که ...

چه بگویم؟

مفتی اعظم اسلام او را به نام یک «خارجی عاصی بر دین الله و رافض سنت محمد» محکوم کرده و به مرگش فتوی داده است.

و شمشیرها از همه سو برکشیده، و تیرها از همه جا رها، و خیمه ها آتش زده و رجاله در اندیشه غارت، و کینه ها زبانه کشیده و دشمن همه جا در کمین، و دوست بازیچه دشمن و هوا تفتیده و غربت سنگین و دشمن شوره زاری بی حاصل و شن ها داغ و تشنگی جان گزا و دجله سیاه، هار و حمله ور و فرات سرخ، مرز کین و مرگ در اشغال «خصومت جاری» و ...

در پیرامونش، جز اجساد گرمی که در خون خویش خفته اند، کسی از او دفاع نمی کند.

همچون تندیس غربت و تنهایی و رنج، از موج خون، در صحرا، قامت کشیده و همچنان، بر رهگذر تاریخ ایستاده است.

نه باز می گردد،

که : به کجا؟

نه پیش می رود،

که : چگونه؟

نه می جنگد،

که : با چه؟

نه سخن می گوید،

که : با که؟

و نه می نشیند، که :

هرگز !

ایستاده است و تمامی جهادش اینکه ... نیفتد

همچون سندانی در زیر ضربه های دشمن و دوست، در زیر چکش تمامی خداوندان سه گانه زمین(خسرو و دهگان و موبد – زور و زر و تزویر – سیاست و اقتصاد و مذهب)، در طول تاریخ، از آدم تا ... خودش!

به سیمای شگفتش دوباره چشم می دوزم، در نگاه این بنده خویش مینگرد، خاموش و آشنا؛ با نگاهی که جز غم نیست. همچنان ساکت میماند.

نمی توانم تحمل کنم؛سنگین است؛

تمامی «بودن»م را در خود می شکند و خرد می کند.

می گریزم.

اما می ترسم تنها بمانم، تنها با خودم، تحمل خویش نیز سخت شرم آور و شکنجه آمیز است.

به کوچه می گریزم، تا در سیاهی جمعیت گم شوم.

در هیاهوی شهر، صدای سرزنش خویش را نشنوم.

خلق بسیاری انبوه شده اند و شهر، آشفته و پرخروش می گرید، عربده ها و ضجه ها و عَلم و عَماری و «صلیب جریده» و تیغ و زنجیری که دیوانه وار بر سر و روی و پشت و پهلوی خود می زنند، و مردانی با رداهای بلند و....... د

عمامه پیغمبر بر سر و....... د

آه ! ... باز همان چهره های تکراری تاریخ! غمگین و سیاه پوش، همه جا پیشاپیش خلایق!

تنها و آواره به هر سو می دوم، گوشه آستین این را می گیرم، دامن ردای او را می چسبم، می پرسم، با تمام نیاز می پرسم؛ غرقه در اشک و درد:

«این مرد کیست»؟

«دردش چیست»؟

این تنها وارث تاریخ انسان، وارث پرچم سرخ زمان، تنها چرا؟

چه کرده است؟

چه کشیده است؟

به من بگویید:

نامش چیست؟

هیچ کس پاسخم را نمی گوید!

پیش چشمم را پرده ای از اشک پوشیده است

منبع:

حسین وارث آدم، دکتر علی شریعتی

 

جملات قابل تأمل فلسفی



جملات قابل تأمل فلسفی

جملات قابل تأمل فلسفی

جدیدترین اس ام اس ها و جملات فلسفی در آبان ماه ۹۲ را مشاهده می فرمایید:

کسی که می ماند و نمی پرد به یک راز بزرگ آگاه گشته و آن فلسفه پرواز است

——————————————————
گاهی گمان نمی کنی و می شود ، گاهی نمی شود که نمی شود

گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است ، گاهی ناگفته قرعه به نام تو می شود

گاهی گدای گدائی و بخت با تونیست ، گاهی تمام شهر گدای تو می شود

                                    ————————--جملات قابل تأمل فلسفی—————————-

                                                      هیچوقت نگذارید زبانتان از افکارتان جلو بیفتد

پس گاهی حرفت را بخور تا خورده نشی

                                                         ——————————————————

                             کودکی که گناه خویش را بدون پرسش ما به گردن می گیرد

                                       در حال گذراندن نخستین گام های قهرمانی است

                                                          ——————————————————

سکوت متن راحتی استکه به اشتباه تعبیر می شود

                                             ————————-پیامک فلسفی—————————–

                             نخستین گام بهره کشان کشورها

ابتدا نابودی بزرگان و ریش سفیدان است

و سپس تاراج دارایی آنها

                                                        ——————————————————

                                              اگر نمی توانی به کسی امید بدهی ٬نا امیدش نکن

   اگر شنونده خوبی هستی راز دار خوبی هم باش

اگر نمی توانی زخمی را مرحم بکشی نمک هم نباش

اگر خواستی کسی را سیر کنی ماهی بهش نده ماهیگیری یادش بده
.
——————————————————
.
همیشه سعی کن عاشق کسی بهتر از خودت باش

تا با تو زندگی کنه ٬ نه بازی
.
——————————————————
.
چه خوب بود همه ادم ها میفهمیدند

قبل از اینکه فسیل شوند به هم محبت کنند
.
——————————————————
.
گرمترین بوسه ها را نصیب کسی کن که

در سرد ترین لحظه ها به یاد توست
.

————————– اس ام اس فلسفی —————————-

.
گناهی که پشیمانی بیاورد

بهتر تز عبادتی است که غرور بیاورد
.
——————————————————
.
خدایا کمکم کن

که هرچه می شکنم دل نباشد
.
—————————جملات فلسفی آبان ۹۲—————————
.
خداوندا به من زیستنی عطا کن

تا در لحظه مرگ بر بیهودگی لحظه ای که گذشت

سوگوار نباشم
.
——————————————————
.
عمر اگر خوش گذرد زندگی نوح کم است

ور به سختی گذرد ثانیه هم بسیار است
.
——————————————————
.
آنچه می خواهیم نیستیم  و آنچه هستیم نمی خواهیم

آنچه دوست داریم نداریم و آنچه داریم دوست نداریم

و عجیب است هنوز امیدوار به فردائی روشن هستیم
.
——————————————————
.
برهنگی ٬ بیماری عصر ماست

به گمان من تن تو باید مال کسی باشد که روحش

را برای تو عریان ساخته است
.
——————————————————
.
بهترین روزهایت را به کسانی هدیه کن

که بدترین روزها در کنارت بودند
.
——————————————————
.
دنیا ۲ روز است

یک روز با تو و یک روز بر علیه تو

روزی که با توست مغرور مباش

روزی که علیه توست صبور باش
.
——————————————————
.
زبان تا در دهان باشد زبان است

اگر یک نقطه افزون شود زیان است

———————————————————

با یک پلک زدن غافل از آن ماه نباشیم

شاید که نگاهی کند آگاه نباشیم

——————————————————

تنها یک راه به سوی بهشت وجود دارد

که در زمین آن را عشق می نامند

——————————————————

برهنگی بیماری عصر ماست

به گمان من تن تو باید مال کسی باشد

که روحش را برای تو عریان ساخته است

چارلی چاپلین

——————————————————

مشکلات

انسان های بزرگ را متعالی می سازد

و انسان های کوچک را متلاشی

دکتر شریعتی

————————– اس ام اس جدید فلسفی —————————-

آیا از بخشندگی و مهربانی که نخستین حالات خداوند است

در ما نشانی هست ؟

——————————————————

همیشه سعی کن عاشق کسی بهتر از خودت باش

تا با تو زندگی کنه ٬ نه بازی

——————————————————

آدرس موفقیت

بزرگراه توکل ، بلوار آرامش ، خیابان آزاده

میدان عمل ، مجتمع نشاط ، واحد پشتکار

پلاک ۲۰ ، منزل خوشبختی

——————————————————

انسان موفق کسی است که در تاریکی دنبال شمع بگردد

نه اینکه منتظر بشیند تا صبح شود

——————————————————

آنچه می خواهیم نیستیم  و آنچه هستیم نمی خواهیم

آنچه دوست داریم نداریم و آنچه داریم دوست نداریم

و عجیب است هنوز امیدوار به فردائی روشن هستیم

جملات تسلیت تاسوعا

                                جملات تسلیت تاسوعا

 

آغاز عطشناک نهضت حسینی است
و خط سرخ عاشورا با واژه های تاسوعا به حقیقت پیوست . . .

اس ام اس تاسوعا ماه محرم جدید

از علقمه آمدی بگو یاس کجاست
گلواژه عشق و شور و احساس کجاست
دستت به کمر گرفته ای لب بگشا
بابا تو بگو! عمویم عباس کجاست؟

اس ام اس تاسوعا ماه محرم جدید

بسیار گریست تا کی بی تاب شد آب
خون ریخت ز دیدگان خوناب شد آب
از شدت تشنه کامی ات ای سقّا
آن روز ز شرم روی تو آب شد آب . . .

اس ام اس تاسوعا ماه محرم جدید

نهمین روز محرّم الحرام، تاسوعای حسینی
روز یقین و وفاداری، بر شیعیان جهان تسلیت باد . . .

اس ام اس تاسوعا ماه محرم جدید

اى آب فرات ازکجا میایى؟ناصاف ولى چه با صفا میایى،خودرا نرساندى به لب خشکین حسین،دیگربه چه رویى به کربلا میایى؟

اس ام اس تاسوعا ماه محرم جدید

راست گفته اند عالم از چهار عنصر تشکیل شده :
آب ، آتش ، خاک ، هوا …
آبی که از تو دریغ کردند
آتشی که در خیمه گاهت افتاد
خاکی که شد سجده گاه و طبیب دردها
و هوایی که عمری ست افتاده در دل ها
ترکیب این چهار عنصر می شود کـــــــــــــــربلا

اس ام اس تاسوعا ماه محرم جدید

اى که دل ها همه از داغ غمت غمگین است
وى که از خون تو صحراى بلا رنگین است
نرود یاد لب تشنه ات از خاطره ها
هر که را مى نگرم از غم تو غمگین است

اس ام اس تاسوعا ماه محرم جدید

هدر نرفت ز پرتاب چله ها تیری
ز بس که قامتِ رعنا و قد بالا داشت
به وقت نزولش همه نگاه شدند
رشید بود؛ زمین خوردنش تماشا داشت…
تاسوعای حسینی تسلیت باد

اس ام اس تاسوعا ماه محرم جدید

می دانم بابا دو بخش است؛ بخشی در صحرا و بخشی بر نیزه
اما اینکه عمو چند بخش است را فقط بابا می داند…

اس ام اس تاسوعا ماه محرم جدید

ابروی ترک خورده عباس خدایا!
شق القمر از لشکر ابلیس بعید است!

اس ام اس تاسوعا ماه محرم جدید

سر قبرم گر بخوانند دمی روضه ی شام
سر خود با لبه ی سنگ لحد می شکنم…

اس ام اس تاسوعا ماه محرم جدید

یاد آور لحظه های دردند عمو
شبهای اسیری ام، چه سردند عمو
دیشب سر نی، فقط سرت را دیدم
آغوش تو را چه کار کردند عمو؟

احسـاس با عکـس

احسـاس با عکـس            

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

وقت خریدن لباسهای پاییزی دقت کنیم ...
لباسهایی بخریم با جیب های بزرگ به اندازه ی دو دست /
خدا را چه دیدی شاید همین پاییز عاشق شدیم . . .

 

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

تمام نیمکت های پارک دو نفره است …

خیالی نیست…!!!
من روی چمن می نشینم…
تنها…



گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

غمگین نشد از اینکه به او تاخته اند
یا اینکه به جانــش تبــــر انداخته اند

وقتی جــگر انـار خون شد که شنید
از شاخــــهٔ او چوبِ فلک ساخته اند



گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

چه دشوار است
وقتی همه‌چیز سقوط می‌کند
سقوط هم.

آنتونیو ماچادو

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net


عشق- روز آخر
آغوشش را باز می کند
بهشتی ست که آتش درونش موج می زند
همه گناهان زمین بخشیده می شود
شعر می سراید
ترانه می خواند
وآرام می میرد
عشق روز آخر مرده است
ودیگر تکرارنخواهدشد

غادة نبیل

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

شاید امروز نه ؛

اما من ایمان دارم که سرانجام همه چیز درست خواهد شد ...

آری ، روزهای خوب خواهند آمد ...!
 



گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

چه بی تَـــفآوت زنـــدگــی میـــکنند آدَمــــهآ...

بی آنکه بدآنـــند دَر گـــوشه ای اَز دُنــــیا

تـــــمام دُنـــــــیای کَـــــسی شُـده اَند...



گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net


بی کلام اینجاباش…..
.
.
بودنت با دل من ،
بی صداهم زیباست…..



گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

عجیـــب است پــاییــــــز !
سبـــزتــر میکنـــد
انـــــدوهـت را ..

 

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net


من نمی گویم فردا روز دیگری است

فقط میگویم

" تو روز دیگری هستی".
تو فردایی!

همانی که باید به خاطرش زنده بمانم.

خلیل جبران

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

          

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

احسـاس با عکـس


احسـاس با عکـس



گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net


دستت که بلرزد اشتباه می نویسی

پایت که بلرزد اشتباه می روی

دلت که بلرزد

وامصیبتا …
 

 

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net


عشق کلید شهر قلب است
به شرط انکه قفل دلت هرز نباشد
که با هر کلیدی باز شود...



گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

تو در قلب من جای داری
و خدا در قلب تو!

تـازه فهمیـدم...
راز نزدیـک تـرشدنـم را بـه خـدا...



گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

هنوز هم
از دو تکه طناب و یک تکه ی چوب
و یک هوار شادی و آرزوهای خوب
برای خودش تاب میسازد
کودک دل من !

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

کجا بودنم را ، نمی دانم
اما خستگی گذر از بیابان را حس می کنم

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

بوی مهربانی می آید ...
کجا ایستاده ای ؟ در مسیر باد !

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

معجــــــزه ،
اون کسیه که میتونه تو یه ثانیه و با یه حرفش حالتو عوض کنه ../.



گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

خیلی سخته از بغض دوری عزیزت, گلو درد بگیری
و همه بگن لباس گرم بپوش…



گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

دستمال من که هیچ!

تمام زندگی من

بی تو

زیر درخت آلبالو گم شده ///

 

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

بعضی وقتـــــــــها

دنبال یک کلید "shift" میگردم!

برای دیدن آن روی آدمها...

 

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

بهتــــرین حس دنیـــا داشتن یکی هست کـه تورو از خــودش بیشتر دوســـــت داره

 

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

نیما یوشیج در تولد یک سالگی پسرش نوشت:
پسرم یک بهار ، یک تابستان ، یک پاییز و یک زمستان را دیدی
زین پس همه چیز جهان تکراریست
جز محبت و مهربانی ../.

 

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

باید مغرور بود ...
دور از دسترس ...
باید مبهم بود و سرسنگین ...
خاکی که باشی آسفالتت میکنند و از رویت رد میشوند ...

 

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

نه بهار با هیچ اردیبهشتی،
نه تابستان با هیچ شهریوری،
و نه زمستان با هیچ اسفندی،
اندازه پاییز به مذاق خیابانها خوش نمی آید؛
پـائیز مــهری دارد کـه بـــَر دل هـر خیـابان می نشیند./.

 

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

ماهی تا موقعی که دهانش بسته باشد,
کسی نمی تواند آن را صید کند,
رازهایت را فاش نکن,

بعضی ها در آرزوی صید یک اشتباه در انتظار نشسته اند.



گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

بـبـار بارون...
الان وقتشـــــه به هزار و یک دلیل

یکــــی میخنده
یکی بغض داره ...

بهونه ها زیادن
تو ببار.



گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

خیلی وقت است که "بی تابم "...
دلم تاب می خواهد...!

ویک هل محکم...

که دلم هری بریزد پایین...
هر چه در خودش تلنبار کرده را....



گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

اگر کسی رو خیلی دوست داری امتحانش نکن که ببینی اون چقدر دوستت داره !
اول خودتو امتحان کن، ببین تحملش رو داری بفهمی دوستت نداره؟!



گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

زندگی مثل آب توی لیوانه ترک خورده میمونه..
بخوری تموم میشه..
نخوری حروم میشه..
از زندگیت لذت ببر چون در هر صورت تموم میشه!



گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

برای عاشق شدن
نباید یک شخصیت متفاوت را دوست داشت ،
برای عاشق شدن باید یک شخصیت عادی را متفاوت دوست داشت !

زندگی جای دیگریست
میلان کوندرا

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net 

تصاویر کمتر دیده شده از رزمندگان در جنگ ۸ ساله

تصاویر کمتر دیده شده از رزمندگان در جنگ ۸ ساله

در 31 شهریور 1359 رژیم بعثی عراق با تصمیم و طرح قبلی و با هدف برانداختن نظام نوپای جمهوری اسلامی جنگی تمام عیار را علیه ایران آغاز کرد.

به گزارش سرویس تاریخ فرارو، صدام حسین رییس جمهور عراق با ظاهر شدن در برابر دوربین‌های تلویزیون عراق با پاره کردن قرارداد 1975 الجزایر، آغاز تجاوز رژیم بعثی به خاک ایران را اعلام کرد. 

جنگی نابرابر در شرایطی به ایران اسلامی تحمیل شد که از جانب متحدان عراق بویژه آمریکا تحت فشار شدیدی قرار داشت و در داخل کشور نیز جناح ‌های وابسته به غرب و شرق، با ایجاد هیاهوی تبلیغاتی و ایجاد درگیری‌های نظامی در صدد تضعیف نظام بودند و نیروهای نظامی نیز به خاطر تبعات قهری انقلاب، هنوز مراحل بازسازی و ساماندهی را به طور کامل پشت سر ننهاده بودند.

ارتش عراق که بر اساس محاسبات خود از وضعیت داخلی و خارجی ایران، فتح یک هفته‌ای تهران را در سر می‌پرورانید، در روزهای نخست تجاوز، بدون مانعی جدی در مرزها تا دروازه‌های اهواز و خرمشهر پیش تاخت. تحت چنین شرایطی امام خمینی (ره)‌ به خروش آمد و ندای ملکوتیش دل‌های شیفتگان انقلاب و نظام را متوجه دفاع از کیان جمهوری اسلامی نمود؛ بطوریکه، نیروهای مردمی بدون امکانات و تجهیزات و حتی آموزش‌های نظامی به مقاومت پرداختند.

همزمان با بزرگ‌داشت این مجاهدت و ایثار و گرایم داشت هفته دفاع مقدس مجموعه ای از عکس های تاریخی برجای مانده از جبهه های جنگ را در 3 گزارش تصویری خواهید دید. این مجموعه که از "وبگاه جامع دفاع مقدس"  گردآوری شده است زندگی رزمندگان و مبارازن دفاع مقدس در جبهه های جنگ تحمیلی را به تصویر می کشد. تاریخ، مکان و نام عکاس هیچ یک از عکس ها مشخص نیست و به نظر می رسد عکس ها از آلبوم عکاسان آماتور دفاع مقدس جمع آوری شده است. همچنین در بخش پایانی این مجموعه در عکسهای یادگاری رزمندگان، چهره هایی که با علامت قرمز نشانه گذاری شده اند از شهدای جنگ تحمیلی هستند.

حنا بندان در جبهه

 


 


 


 

مختـصر و مفیـد در مـورد دروغ و دروغ گفتـن

مختـصر و مفیـد در مـورد دروغ و دروغ گفتـن

ایرانسان

گاهی حتی بدون اینکه فکر کنیم دروغ می‌گوییم و خودمان نیز نمی‌دانیم که چرا الان و در رابطه با موضوعی دروغ گفتیم! چرا دروغ یکی از عادت های روزمره ی همه‌ی ما شده است؟ آیا برای رسیدن به هدف خاصی دروغ می‌گوییم یا نه؟ آیا بدون دروغ هم می‌توان زندگی کرد؟ آیا تاکنون فکر کرده اید که دروغ چیست و چه معنایی می‌تواند داشته باشد؟

اگر به افرادی که در اطرافتان هستند خوب توجه کنید، درخواهید یافت که بسیاری از آنها در طول روز دروغهای فراوانی می گویند. در واقع این مسئله گویای این است که تقریبا همه افراد در این سیاره خاکی به شیوه های متفاوتی در زندگی دروغ می گویند. آنها بر این باورند که غالب شدن شرایطی در آن لحظه افراد را وادار به دروغگویی می نماید. در بسیاری از موارد، افراد برای حفظ علایق شخصی خود دروغ می گویند. اما افرادی هم هستند که برای گول زدن دیگران دروغ می گویند. گروه دیگری از افراد نیز به دروغگویی معتاد شده اند. خیلی ها هم به این دلیل دروغ می گویند که از هر گونه مورد انتقاد قرار گرفتن در اجتماع دور باشند. اما بطورکلی می توان اینگونه نتیجه گیری کرد که :


کسی که سخنانش نه راست است و نه دروغ "فیلسوف" است.

کسی که راست و دروغ برای او یکی است، "
چاپلوس" است.

کسی که پول می گیرد تا دروغ بگوید، "
دلال" است.

کسی که دروغ می گوید تا پول بگیرد، "
گدا" است.

کسی که پول می گیرد تا راست و دروغ را تشخیص دهد، "
قاضی" است.

کسی که پول می گیرد تا راست و دروغ را بهتر نمایان سازد، "
وکیل" است.

کسی که با دروغ غریبه است و جز راست چیزی نمی گوید، "
بچه" است.

کسی که به خودش هم دروغ می گوید، "
متکبر" است.

کسی که حتی دروغ خودش را باور می کند، "
ابله" است.

کسی که سخنان دروغش شیرینست، "
شاعر" است.

کسی که علیرغم میل باطنی خود دروغ می گوید، "
همسر" است.

کسی که اصلا دروغ نمی گوید، "
مرده" است.

کسی که دروغ می گوید و قسم هم می خورد، "
بازاری" است.

کسی که دروغ می گوید و خودش هم نمی فهمد، "
پرحرف" است.

کسی که دروغ گفتنش را مصلحت آمیز عنوان می کند، "
خوش خیال" است.

کسی که مردم سخنان دروغ او را در برخی مواقع راست می پندارند، "
سیاستمدار" است.

کسی که مردم سخنان راست او را دروغ می پندارند و به او می خندند، "
دیوانه" است. web counter