فال ازدواج پسران مجرد !!! (طنز)





فال ازدواج پسران مجرد !!! (طنز)



Mard1[WwW.KamYab.IR]

فروردین : ۴۶ بار به خواستگاری میری و جواب رد می شنوی اما در ۴۷ امین بار در حالیکه در اوج ناامیدی هستی جواب بله رو میگیری و در کنار همسرت سالها به خوبی و خوشی زندگی می کنی.

اردیبهشت : تا یکسال دیگه با دختر مورد علاقه ات ازدواج می کنی اما هنوز به شش ماه نکشیده بینتون اختلاف می افته و کار به طلاق می رسه . دختره مهریه اش که ۳۰۰۰ سکه طلا هستش رو اجرا می زاره و تو به زندان می افتی تو زندان معتاد میشی و هرویین مصرف می کنی و بعد از چندسال تحمل سختی و رنج در گوشه زندان میمیری.

خرداد : تا دو سال دیگه ازدواج می کنی و با یک دختر بسیار زیبا که خیلی هم دوستش داری اما شب عروسی موقعی که می خوای بری رو تخت پات به لبه تخت گیر می کنه و می افتی سرت می خوره به پایه تخت و درجا میمیری.

تیر : ازدواج موفقی خواهی داشت و در تمام دوران زناشویی بمعنای کامل کلمه زن ذلیلی . تمامی کارهای خانه از قبیل پختن غذا و شستن ظرفها و جاروب زدن خانه و شستن لباس بچه ها با تو هستش . خانومت همیشه با شیلنگ تو رو کتک می زنه . اگه غذایی که می پزی بد مزه باشه زنت قابلمه رو به فرقت می کوبه .

مرداد : احتمالاً بختتو بستن به خواستگاری هر دختری که میری به هفته نکشیده یه خواستگار عالی واسش میاد و عروس میشه . کم کم معروف میشی به بخت گشای دخترای ترشیده .

شهریور : یه شب که داری با موتورت میری خیابون گردی تو یک خیابون تاریک میبینی یک ماشین با شدت به یک دختره می زنه و فرار می کنی . سریع مثل قهرمانان فیلمای هندی میپری دختره رو بغل می کنی و می بری به بیمارستان و خلاصه نجاتش می دی اما دختره به کما رفته و پلیسا هم فکر می کنن تو باهاش تصادف کردی و میگیرن زندانت می کنن . بعد از ۳ ماه دختره بهوش میاد و میگه تو چه فداکاری کردی و پدر و مادرش میان تو رو آزاد می کنن . بابای دختره یک کارخونه دار میلیاردره و میگه پسرم خیلی ازت خوشم میاد و دوست دارم دومادم بشی و خلاصه دوماد میشی و تا آخر عمر فقط می خوری و می خوبی و سفر خارج میری.


مهر :
 عاشق دختری میشی که فکر می کنی اونم تورو خیلی دوست داره و بعد از یک دوران عاشقی سخت بالاخره به خودت جرات میدی و میری خواستگاری دختره اما دختره یک سیلی آبدار می زنه تو گوشت و میگه بی ناموس من تو رو مثل داداشم دوست داشتم اما تو سو استفاده کردی و تو تا آخر عمر دیگه ازدواج نمی کنی.

آبان : چپ و راست واست دوست دختر ردیف میشه و همیشه ۳۰ – ۴۰ تا دوست دختره آن لاین داری و ۵۰ – ۶۰ تا هم آف لاین . همه عاشقتن و می خوان زنت بشن اما تو اصلاً علاقه ای به ازدواج نداری و سرانجام در سن ۳۵ سالگی به علت مصرف زیاد دوست دختر سکته می کنی و میمیری.

آذر : سه بار ازدواج می کنی و از هر زنت صاحب ۹ فرزند میشوی . همه زنهات تو رو از خودشون بیشتر دوست دارن و همیشه بهت میگن سرورم اگه چیزی میل دارین واستون بیارم. هر سه زنت تو یک خونه در کنار هم زندگی می کنن و اصلاً باهم مشکلی ندارن . کار بیرون از خانه هم انجام نمی دی فقط سرماه به سرماه میری پول یارانه ات رو میگیری (فکر کنم ۳۱ نفر هستین هر کدوم ۴۵ هزار تومان اوه چقدر میشه) کلاً آدم خوشبختی هستی .

دی : میری خواستگاری دختر همسایه تون و با هم نامزد میشین بعد از شش ماه دختره مریض میشه و کم کم کور میشه اما تو بخاطر پیمانی که با او بستی باهاش ازدواج می کنی و سالها با هم زندگی می کنین .

بهمن : با دختره مورد علاقه ات نامزد میشین و بعد از ۳ سال دوران نامزدی شیرین موقع عروسی سر سفره عقد عاقد سه بار از دختره می پرسه آیا حاضره زن تو بشه و اون میگه نه .

اسفند : یک روز اتفاقی چشمت به پیر زن همسایه می افته و ناخودآگاه عاشقش میشی و موضوع رو به مامانت میگی اما اونا مخالفت می کنن و میگن این سن مامان بزرگتو داره اما تو میگی مهم عشق و تفاهمه که ما داریم سن و سال که مهم نیست و با مخالفت شدید پدر و مادر با هم ازدواج می کنین اما شب عروسی عروس از شدت خوشحالی سکته می کنه و می میره

ما با تمام دوستان برگشتیم.


هدیه ای به مناظـر جاده
 

 

بیست

هر صبحی که چشم‌مون رو باز می‌کنیم، یه روز از عمر ماست که شروع شده و قراره شب تموم بشه. هیچ‌کس نمی‌دونه تو این روز چه اتفاقایی منتظر ماست. روزا می‌گذرن و ما یا به یکنواختی‌شون عادت می‌کنیم و ممکنه یه وقتی به خودمون بیاییم و ببینیم تمام مدت دنبال چیزایی دویدیم که ارزش ندیدن اطراف‌مون رو نداشته.

یکی از قشنگ‌ترین چیزایی که می‌تونیم تو مسیر اهداف‌مون تماشاش کنیم کسایی هستن که دوست‌شون داریم و ما رو دوست دارن. یه پیامک محبت‌آمیز، یه هدیه بی‌مناسبت، یه قرار دوستانه، یه نامه و ایمیل صمیمانه به هر کدوم از کسانی که دوست‌شون داریم، نقش نگاهی رو داره که تو جاده به منظره‌ها می‌ندازیم. تماشای منظره‌های قشنگ لذت سفر و رسیدن به هدف رو برامون چند برابر می‌کنه، اگرنه که جاده فقط یه مسیره و اگه ازش لذت نبرده باشیم، فقط خستگی راهش برامون می‌مونه.

بیست

جودی ابوت رو یادتون میاد؟ همون دختر مو نارنجی که جاده پر دست‌انداز زندگی‌ش از یه پرورشگاه کوچیک شروع شده بود و با کمک دستای نامرئی و مهربون “بابا لنگ‌دراز” رشد کرد. جودی یه روز یه نامه از بابا لنگ‌دراز گرفت که توش نوشته بود: "جودی! عده ای از مردم زندگی را یک مسابقه دو می‌دانند و می‌خواهند هرچه زودتر به هدفی که درافق دوردست است دست یابند و متوجه نمی‌شوند که آن قدر خسته شده‌اند که شاید نتوانند به مقصد برسند و اگرهم برسند ناگهان خود را در پایان خط می‌بینند… ." همین سایه مهربون با لنگای درازش بود که سفر سخت جودی رو قشنگ می‌کرد.

همه ما تو جاده‌مون آدمایی داریم که دوست‌مون دارن. می‌تونیم امشب برای چند نفر از کسایی که دوست‌شون داریم، یه چیزی بنویسیم و بهشون بگیم که حضور اونا زیبایی جاده زندگی ماست. فردا که چشم باز کنیم، تو جاده قشنگ‌تر و خوش‌منظره‌تری حرکت می‌کنیم.

به استقبـال نـوروز و بـهار

به استقبـال نـوروز و بـهار باز کن پنجره ها را، که نسیم روز میلاد اقاقی ها را جشن می گیرد، و بهار، روی هر شاخه، کنار هر برگ، شمع روشن کرده است. همه ی چلچله ها برگشتند، و طراوت را فریاد زدند. کوچه یکپارچه آواز شده است، و درخت گیلاس، هدیه ی جشن اقاقی ها را، گل به دامن کرده است. باز کن پنجره ها را ای دوست! هیچ یادت هست، که زمین را عطشی وحشی سوخت؟ برگ ها پژمردند؟ تشنگی با جگر خاک چه کرد؟ هیچ یادت هست، توی تاریکی شب های بلند، سیلی سرما با خاک چه کرد؟ با سر و سینه ی گل های سپید، نیمه شب، باد غضبناک چه کرد؟ هیچ یادت هست؟ حالیا معجزه ی باران را باور کن! و سخاوت را در چشم چمن زار ببین! و محبت را در روح نسیم، که در این کوچه ی تنگ، با همین دست تهی، روز میلاد اقاقی ها را جشن می گیرد. خاک، جان یافته است. تو چرا سنگ شدی؟ تو چرا این همه دلتنگ شدی؟ باز کن پنجره ها را … و بهاران را باور کن! باز کن پنجره ها را … و بهاران را باور کن! - فریدون مشیری -

کهنه شراب عشق

ماجرای من و تو
.....
ماجرای کهنه شراب عشق است

شراب که کهنه شد،
طعمش ناب می‌شود؛
شیرین می‌شود؛
غلیظ می‌شود؛ مستت می کند؛
نمی‌توانی از آن بگریزی.
شراب کهنه را که بنوشی
دیگر جایی برای پنهان کردن هیچ چیز نمی‌ماند

عشق هم که کهنه شد،
می‌شود همچو شراب،
رسوخ می‌کند در بند بند وجودت،
ریشه می‌دواند در بافت‌هایت،
رسوایت می‌کند.
آن وقت است که می‌فهمی
همیشه عاشق می‌مانی

 

شراب عشقپیمان شراب عشقکهنه شراب عشقشرابعشق کهنهو شرابحبیب عشق شراب رازقیپری جونعاشق در بندشراب کهنه عشقکهنهشراب و عشق کهنهپری های عاشقکهنهعاشق پریشراب عشق حسینیکهنه شرابعشق کهنهکهنه

شراب عشقپیمان شراب عشقکهنه شراب عشقشرابعشق کهنهعشق و شرابحبیب عشق شراب رازقیپری جونعاشق در بندشراب کهنه عشقکهنهشراب و عشق کهنهپری های عاشقکهنهعاشق پریشراب

شوخی با حافظ

 

 

اینم یه شعر عالی شوخی با حافظ نیمه شب پریشب گشتم دچار کابوس دیدم به خواب حافظ توی صف اتوبوس گفتم:سلام گفتا علیک جانم گفتم: کجا روی؟گفت وا...خود ندانم گفتم:بگیرفالی گفتا نمانده حالی گفتم:چگونه ای؟گفت در بند بی خیالی گفتم:که تازه تازه شعروغزل چه داری؟ گفتا می سرایم شعر سپید باری گفتم:ز دولت عشق گفتا که:کودتا شد گفتم:رقیب گفتا:اونیزکله پا شد گفتم:کجاست لیلی؟مشغول دلربایی؟ گفتا:شده ستاره در فیلم سینمایی گفتم بگو ز خالش آن خال آتش افروز گفتا:عمل نموده دیروز پریروز گفتم:بگو ز مویش گفتا که مش نموده گفتم:بگو ز یارش گفتا ولش نموده گفتم چرا؟چگونه؟عاقل شده مجنون؟ گفتا:شدید گشته معتاد گردو افیون گفتم:کجاست جمشید؟جام جهان نمایش گفتا:خرید قسطی تلویزیون به جاش گفتم:بگو ز ساقی حالا شده چه کاره؟ گفتا:شدست منشی در دفتر اداره گفتم:بگو ز زاهد آن رهنمای منزل گفتا:که دست خود را بردار از سر دل گفتم:ز ساربان گو با کاروان غم ها گفتا:آژانس دارد با تور دور دنیا گفتم:بگو ز محمل یا از کجاوه یادی گفتا:پژو.دوو.بنز یا گلف نوک مدادی گفتم:قاصدت کو آن باد صبح شرقی گفتا: که جای خود را داده به فکس برقی گفتم:بیا ز هدهد جوییم راه چاره گفتا:که به جای هدهد دیش است و ماهواره گفتم:سلام ما را باد صبا کجا برد؟ گفتا:به پست داده آورد یا نیاورد؟ گفتم:بگو ز مشک آهوی دشت زنگی گفتا که: ادکلن شده در شیشه های رنگی گفتم:سراغ داری میخانه ای حسابی گفت:آنچه بود از دم گشته چلو کبابی گفتم:بیا دوتایی لب تر کنیم پنهان گفتا:نمی هراسی از چوب پاسبانان گفتم:شراب نابی تو دست پا نداری؟ گفتا:که جاش دارم وافور با نگاری گفتم:بلند بود موی تو آن زمان ها گفتا:به حبس بودم از ته زدن آنها گفتم:شما و زندان حافظ مارو گرفتی؟ گفتا:ندیده بودم هالو به این خرفتی

عشق بی بندوبار

 

 

هرشب که آغوشم مکدر شد ؛از درد های مزمن بیکار

له می شدم اما نمی دیدی؛  درد مرا بر شانه ی دیوار 

 

حک میکنی ذهن مرا در خود ؛تا باز هم با من بیامیزی

حسی شبیه من نداری ؛نه !در عشق رعشه می زنی هربار

 

زل می زنم... زل می زنی بر من...توی اتاقی که شبش خواب است 

با سایه ام تا صبح می خوابم ,با سایه ایی شکل تو بلاجبار

 

برگردنم هی بوسه خواهی زد ؛سر می روم از زندگی هرشب

حسِ علاقه عادت من بود ...این بوسه را در خاطرت بسپار

 

تردید دارم دوستت دارم !بالا بیاور عشق را تف کن ...

فردای پاکم را نمی خواهم ,من خسته م از روزه ی شک دار

 

ازشعرهایم سخت بیزاری ،از حرفهایت سخت دلگیرم ...

این اعتماد لعنتی مرده است ؛با یک  نگاه مرده ی بیمار 

 

زن بودنم حس قشنگی نیست...زن بودنم یعنی هجوم درد 

از دست هایت دور خواهم شد،از دستهای خسته ی تب دار 

 

دارد نگاهت می کند یک زن ؛دارد نگاهم می کند مردی ...

گم میشوم در رفتنت از دور ؛در طعم تلخ پاکتی سیگار

 

من مست در این آسمان گیج ؛یک مشت قرص مزمن بیکار

می ترسم از این روزگار مست؛می ترسم از آغاز یک تکرار

 

بن بست هایت را نخواهی برد...می پیچم از دردی درون خود

هی مشت می کوبم به این دیوار ...


                هی مُــــــــــشت می کـــــــــــوبم به این

                                                 دیـــــــــــــــوار...

تشکر و قدردانی از دوستان رابطه دوستی

سلام به بچه های: 

 

رابطه دوستی 

 

بالاخره به روزهای پایانی سال هم نزدیک میشویم 

 

وامیدوارم همه از این وبلاگ راضی باشن ما با 

 همکاری شما دوستان که دوستاران این وبلاگ 

 

   هستن روزهای نود و یک را به پایان می رسانیم و 

   برای شما خوشبختی و سعادت آرزومندم و ازشما 

تشکر و قدر دانی خودم را در مورد نظراتتان ابراز  کرده وخواهشمندم من و این وبلاگ را تنها نگذاشته و یاریمان کنید تا مطالب جدیدتری نوشته و شما  دوستان از این مطالب استفاده ممکن را بهرهمند   شوید. 

 

به یاری خدا و دوستان 

   نظرات یادتون نره 

دنیـایی از تصـاویر و نوشته های عاشـقانه


دنیـایی از تصـاویر و نوشته های عاشـقانه

 


web counter  
 گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net


گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

 

نمیبینم زیبایی های دنیا را آنگاه که تویی زیبایی های دنیایم!

نمیشنوم صدایی را آنگاه که صدای مهربانت در گوشم زمزمه میشود و مرا آرام میکند!

آن عشقی که میگویند تو نیستی ، تو معنایی بالاتر از عشق داری و برای من تنها یک عشقی!

... از نگاه تو رسیدم به آسمانها ، آن برق چشمانت ستاره ای بود که هر شب به آن خیره میشدم!

باارزش تر از تو ، تو هستی که عشقت در قلبم غوغا به پا کرده !

قدم به قدم با تو ، لحظه به لحظه در فکر تو ، عطر داشتنت ، ماندن خاطره هایی که مرور کردن به آن در آینده ای نزدیک دلها را شاد میکند!

و رسیده ام به تویی که آمدنت رویایی بوده در گذشته هایم ، و رسیده ام به تویی که در کنار تو بودن عاشقانه ترین لحظه ی زندگی ام است

پایانی ندارد زندگی ام با تو ، آغاز دوباره ایست فردا در کنار تو ، فردایی که در آن دیروز را فراموش نمیکنم ، آنگاه که با توام هیچ روزی را فراموش نمیکنم ، که همه آنها یکی از زیباترین روزهاست و شیرین ترین خاطره ها ، و گرم ترین لحظه ها !

سر میگذارم بر روی شانه های تو ، آرامش میگیرم از صدای تپشهای قلب تو ، دلم پرواز میکند در آسمان قلبت ، میشنوم صدای تپشهای قلبت ، اوج میگیرم تا محو شوم در آغوشت !

تا خودم را از خودت بدانم ، تا همیشه برایت بمانم ،چه لذتی دارد تا صبح در آغوش تو بخوابم!

تا ببینم زیباترین رویاها ، فردا که بیدار میشوم حقیقت میشود همه ی رویاها !

و اینجاست که عاشق خیالات با تو بودن میشوم ، و به عشق این خیالات دیوانه میشوم !

حالا من مجنونم و تو لیلای من ، همیشه میمانیم برای هم ، و میسازیم یک قصه ی عاشقانه دیگر با هم !

بر میگردیم به دیروزی که گذشت ، خاطره ی شیرین فردا بدجور به دل نشست !

و میدانیم زندگی مان عاشقانه خواهد گذشت ، هم دیروز و امروز و هم فرداهایی که خواهد رسید!

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

چشمها را بر دریچه ی انتظار پلک نمی زنم.

اشکها در بستر گونه ها سرود دلتنگی سر می دهند.

آن سوی وسعت بارانی دل آفتاب یاد تو جاریست.

ساحل ماسه ای دستانم هنوز از عشق تو نمناک است.

نیلوفران خیس از شرم نگاه شعر شادی زمزمه می کنند.

نبض زمان نفس نفس میزند از حسرت دیدارت .

آغوش سرد دشت روزهاست گرمی عشق تورا منتظراست.

بیا که غروب دیگرازغربتش به تنگ آمده است.

بیا دیگر...


گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net
گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net





برای عشق تمنا کن ولی خار نشو

برای عشق قبول کن ولی غرورتت را از دست نده

برای عشق گریه کن ولی به کسی نگو

برای عشق مثل شمع بسوز ولی نگذار پروانه ببینه

برای عشق پیمان ببند ولی پیمان نشکن

برای عشق جون خودتو بده ولی جون کسی رو نگیر

برای عشق وصال کن ولی فرار نکن

برای عشق زندگی کن ولی عاشقونه زندگی کن

 برای عشق بمیر ولی کسی رو نکش

برای عشق خودت باش ولی خوب باش




شعـرنگـاری

شعـرنگـاری

 

 

  

شعـرنگـاری 


شعـرنگـاری

نمـایش احسـاس با عکس


نمـایش احسـاس با عکس
 

 


گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

نیازم، نه دیگر آغوشت است، نه دستانت، نه لبانت،

نه گیس سیاه، نه چشم خمارت...

با یک فنجان سکوت تلخ،

فرو می برم حماقتم را که دوستت داشتم
 

 

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

یکی بود
آن ‌یکی‌ هم، بود
قسمت نبود!

- مصدق پارسا -



گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

ﭼـﻘـﺪﺭ ﺧـﻮﺑـﻪ . . .
ﯾـﮑـﯽ ﺑـﺎﺷـﻪ ﯾـﮑـﯽ ﺑـﺎﺷـﻪ ﮐـﻪ ﺑـﻐـﻠـﺖ ﮐـﻨـﻪ . . .
ﺳـﺮﺗـﻮ ﺑـﺰﺍﺭﯼ ﺭﻭﯼ ﺳـﯿـﻨـﺶ ﺁﺭﻭﻣـﺖ ﮐـﻨـﻪ . . .
ﺣـُﺮﻡ ﻧـﻔـﺲ ﻫـﺎﺵ ﺗـﻨـﺖ ُ ﺩﺍﻍ ﮐـﻨـﻪ . . .
ﻋـﻄـﺮ ﺩﺳـﺘـﺎﺵ ﻣـﻮﻫـﺎﺗـﻮ ﻧـﻮﺍﺯﺵ ﮐـﻨـﻪ . . .
ﭼـﻘـﺪﺭ ﺧـﻮﺑـﻪ . . .
ﭼـﻘـﺪﺭ ﺧـﻮﺑـﻪ ﮐـﻪ ﺁﺭﻭﻡ ﺩﻡ ﮔـﻮﺷـﺖ ﺑـﮕـﻪ...
ﻏـﺼـﻪ ﻧـﺨـﻮﺭﯼ ﻫـﺎ . . .
ﻣﻦ ﮐــ ـــﻨـــ ـــﺍﺭﺗـــــــ ـــــــــﻢ...



گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

دلتنگم … همین ! و این نیاز به هیچ زبان شاعرانه ای ندارد …

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

سختـــه به جایی برسی که دیگه نه هیچ اومدنی آرومت کنه ، نه هیچ رفتنی نابودت ...

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

در زندگی همیشه به دنبال شادی باش
چرا که غمها خودشان تو را پیدا می کنند ...



گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

برایت مینویسم دوستت دارم نگو که تکراریست شاید روزی رسد که هرگز تکرار نشود!



گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

مـــادرمـ میگویــــد ... خـــودتــ را هـم بُـکُـشـــی ... ردّ ایـــن غـم ِ مــشـکــوکــــ ... پشتـــــ ِ شیـطنـتـهــــای ِ دائـمـــی نـگاهتــــ ...
گـُــــم نمیشــــود .../.



گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

من
کاناپه‌ای پوسیده
در باران ...
تو
سربازی دورافتاده
با گلوله‌ای در پهلو ...
چقدر دیر
همدیگر را پیدا کردیم ...

 

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

درد دلت را به هیچ کس نگو,زیرا یاد میگیرند از کجا دلت را به درد آورند ...

 

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

لحظه هایی که دوستش ندارم
گفته باشم !
من درد میکشم
تو اما چشم هایت را ببند
سخت است بدانم می بینی
و بی خیالی

 

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

اینجا مهم نیست کجاست ، بی تو همه جا دور است !

کم کم یاد خواهم گرفت با آدمها همانگونه باشم که هستند همانقدر خوب ، گرم ، مهربان و همانقدر بد ، سرد ، تلخ
 

 

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

بعضی وقتا در اوج خوشحالی احساس خلاء شادی داریم و گاهی در منتهای غمگینی احساس خوشبختی .

و گاهی هم یه حس عجیب ، انگار همه چی روال عادی رو طی میکنه ، بجا می خندیم ، بجا حرف میزنیم ، بجا
درس میخونیم و بجا زندگی میکنیم ، اما ته دلمون یه چیزیه ، یه چیزی ،.... که ظاهرا بهش میگن دلتنگی.

 

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

حافظ در فال هایش هنوز اصرار دارد که خبر خوشی در راه است

… تو کجای دنیای منی که هنوز در راهی …

 

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

دلم کمی خدا می خواهد...
کمی سکوت...
کمی آخرت...
دلم دل بریدن می خواهد...
کمی اشک ...
کمی بهت...
کمی آغوش آسمانی...
دلم یک کوچه می خواهد بی بن بست!! و یک خدا!!
تا کمی با هم قدم بزنیم ..
فقط همین!!



گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

یک زد و خورد ساده بود...... تو جا زدی..... من جا خوردم....



گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

در زندگی
هرکسی را که دوسـت بـداری از او ضعیف تری
زیرا برای "راضـی نگـه داشتـنش"
حاضری دست به هرکار اشتباهی بزنی ...



گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

ایــــــن روزهـــــــا
پــــــــــــارو را رهــــا کــــــرده ام و
دراز شــــــده ام
کــــف قـــــــایـــقی معلــــــــق
کــــه بــــه هیـــــچ کجــــا نمــــی رود.



گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

گاهی وقتـــا . . . یه نفـــر . . . باعث می شه که حس کنی . . .
چیزی که تـــو رو روی زمین نگه داشته . . .
جاذبه ی زمین نیست . . . / .



گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

حــــق نداری احســـــــــــــاس دیگران رو به بـــازی بگیری ؛
فـــقـــط بـخــاطـر ایــنـکـــه :
هنوز تکلیفــت با احســــاس خـــودت معلوم نیست .../.

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net