فروردین : ۴۶ بار به خواستگاری میری و جواب رد می شنوی اما در ۴۷ امین بار در حالیکه در اوج ناامیدی هستی جواب بله رو میگیری و در کنار همسرت سالها به خوبی و خوشی زندگی می کنی.
اردیبهشت : تا یکسال دیگه با دختر مورد علاقه ات ازدواج می کنی اما هنوز به شش ماه نکشیده بینتون اختلاف می افته و کار به طلاق می رسه . دختره مهریه اش که ۳۰۰۰ سکه طلا هستش رو اجرا می زاره و تو به زندان می افتی تو زندان معتاد میشی و هرویین مصرف می کنی و بعد از چندسال تحمل سختی و رنج در گوشه زندان میمیری.
خرداد : تا دو سال دیگه ازدواج می کنی و با یک دختر بسیار زیبا که خیلی هم دوستش داری اما شب عروسی موقعی که می خوای بری رو تخت پات به لبه تخت گیر می کنه و می افتی سرت می خوره به پایه تخت و درجا میمیری.
تیر : ازدواج موفقی خواهی داشت و در تمام دوران زناشویی بمعنای کامل کلمه زن ذلیلی . تمامی کارهای خانه از قبیل پختن غذا و شستن ظرفها و جاروب زدن خانه و شستن لباس بچه ها با تو هستش . خانومت همیشه با شیلنگ تو رو کتک می زنه . اگه غذایی که می پزی بد مزه باشه زنت قابلمه رو به فرقت می کوبه .
مرداد : احتمالاً بختتو بستن به خواستگاری هر دختری که میری به هفته نکشیده یه خواستگار عالی واسش میاد و عروس میشه . کم کم معروف میشی به بخت گشای دخترای ترشیده .
شهریور : یه شب که داری با موتورت میری خیابون گردی تو یک خیابون تاریک میبینی یک ماشین با شدت به یک دختره می زنه و فرار می کنی . سریع مثل قهرمانان فیلمای هندی میپری دختره رو بغل می کنی و می بری به بیمارستان و خلاصه نجاتش می دی اما دختره به کما رفته و پلیسا هم فکر می کنن تو باهاش تصادف کردی و میگیرن زندانت می کنن . بعد از ۳ ماه دختره بهوش میاد و میگه تو چه فداکاری کردی و پدر و مادرش میان تو رو آزاد می کنن . بابای دختره یک کارخونه دار میلیاردره و میگه پسرم خیلی ازت خوشم میاد و دوست دارم دومادم بشی و خلاصه دوماد میشی و تا آخر عمر فقط می خوری و می خوبی و سفر خارج میری.
مهر : عاشق دختری میشی که فکر می کنی اونم تورو خیلی دوست داره و بعد از یک دوران عاشقی سخت بالاخره به خودت جرات میدی و میری خواستگاری دختره اما دختره یک سیلی آبدار می زنه تو گوشت و میگه بی ناموس من تو رو مثل داداشم دوست داشتم اما تو سو استفاده کردی و تو تا آخر عمر دیگه ازدواج نمی کنی.
آبان : چپ و راست واست دوست دختر ردیف میشه و همیشه ۳۰ – ۴۰ تا دوست دختره آن لاین داری و ۵۰ – ۶۰ تا هم آف لاین . همه عاشقتن و می خوان زنت بشن اما تو اصلاً علاقه ای به ازدواج نداری و سرانجام در سن ۳۵ سالگی به علت مصرف زیاد دوست دختر سکته می کنی و میمیری.
آذر : سه بار ازدواج می کنی و از هر زنت صاحب ۹ فرزند میشوی . همه زنهات تو رو از خودشون بیشتر دوست دارن و همیشه بهت میگن سرورم اگه چیزی میل دارین واستون بیارم. هر سه زنت تو یک خونه در کنار هم زندگی می کنن و اصلاً باهم مشکلی ندارن . کار بیرون از خانه هم انجام نمی دی فقط سرماه به سرماه میری پول یارانه ات رو میگیری (فکر کنم ۳۱ نفر هستین هر کدوم ۴۵ هزار تومان اوه چقدر میشه) کلاً آدم خوشبختی هستی .
دی : میری خواستگاری دختر همسایه تون و با هم نامزد میشین بعد از شش ماه دختره مریض میشه و کم کم کور میشه اما تو بخاطر پیمانی که با او بستی باهاش ازدواج می کنی و سالها با هم زندگی می کنین .
بهمن : با دختره مورد علاقه ات نامزد میشین و بعد از ۳ سال دوران نامزدی شیرین موقع عروسی سر سفره عقد عاقد سه بار از دختره می پرسه آیا حاضره زن تو بشه و اون میگه نه .
اسفند : یک روز اتفاقی چشمت به پیر زن همسایه می افته و ناخودآگاه عاشقش میشی و موضوع رو به مامانت میگی اما اونا مخالفت می کنن و میگن این سن مامان بزرگتو داره اما تو میگی مهم عشق و تفاهمه که ما داریم سن و سال که مهم نیست و با مخالفت شدید پدر و مادر با هم ازدواج می کنین اما شب عروسی عروس از شدت خوشحالی سکته می کنه و می میره
| |||
|
اینم یه شعر عالی شوخی با حافظ نیمه شب پریشب گشتم دچار کابوس دیدم به خواب حافظ توی صف اتوبوس گفتم:سلام گفتا علیک جانم گفتم: کجا روی؟گفت وا...خود ندانم گفتم:بگیرفالی گفتا نمانده حالی گفتم:چگونه ای؟گفت در بند بی خیالی گفتم:که تازه تازه شعروغزل چه داری؟ گفتا می سرایم شعر سپید باری گفتم:ز دولت عشق گفتا که:کودتا شد گفتم:رقیب گفتا:اونیزکله پا شد گفتم:کجاست لیلی؟مشغول دلربایی؟ گفتا:شده ستاره در فیلم سینمایی گفتم بگو ز خالش آن خال آتش افروز گفتا:عمل نموده دیروز پریروز گفتم:بگو ز مویش گفتا که مش نموده گفتم:بگو ز یارش گفتا ولش نموده گفتم چرا؟چگونه؟عاقل شده مجنون؟ گفتا:شدید گشته معتاد گردو افیون گفتم:کجاست جمشید؟جام جهان نمایش گفتا:خرید قسطی تلویزیون به جاش گفتم:بگو ز ساقی حالا شده چه کاره؟ گفتا:شدست منشی در دفتر اداره گفتم:بگو ز زاهد آن رهنمای منزل گفتا:که دست خود را بردار از سر دل گفتم:ز ساربان گو با کاروان غم ها گفتا:آژانس دارد با تور دور دنیا گفتم:بگو ز محمل یا از کجاوه یادی گفتا:پژو.دوو.بنز یا گلف نوک مدادی گفتم:قاصدت کو آن باد صبح شرقی گفتا: که جای خود را داده به فکس برقی گفتم:بیا ز هدهد جوییم راه چاره گفتا:که به جای هدهد دیش است و ماهواره گفتم:سلام ما را باد صبا کجا برد؟ گفتا:به پست داده آورد یا نیاورد؟ گفتم:بگو ز مشک آهوی دشت زنگی گفتا که: ادکلن شده در شیشه های رنگی گفتم:سراغ داری میخانه ای حسابی گفت:آنچه بود از دم گشته چلو کبابی گفتم:بیا دوتایی لب تر کنیم پنهان گفتا:نمی هراسی از چوب پاسبانان گفتم:شراب نابی تو دست پا نداری؟ گفتا:که جاش دارم وافور با نگاری گفتم:بلند بود موی تو آن زمان ها گفتا:به حبس بودم از ته زدن آنها گفتم:شما و زندان حافظ مارو گرفتی؟ گفتا:ندیده بودم هالو به این خرفتی
هرشب که آغوشم مکدر شد ؛از درد های مزمن بیکار
له می شدم اما نمی دیدی؛ درد مرا بر شانه ی دیوار
حک میکنی ذهن مرا در خود ؛تا باز هم با من بیامیزی
حسی شبیه من نداری ؛نه !در عشق رعشه می زنی هربار
زل می زنم... زل می زنی بر من...توی اتاقی که شبش خواب است
با سایه ام تا صبح می خوابم ,با سایه ایی شکل تو بلاجبار
برگردنم هی بوسه خواهی زد ؛سر می روم از زندگی هرشب
حسِ علاقه عادت من بود ...این بوسه را در خاطرت بسپار
تردید دارم دوستت دارم !بالا بیاور عشق را تف کن ...
فردای پاکم را نمی خواهم ,من خسته م از روزه ی شک دار
ازشعرهایم سخت بیزاری ،از حرفهایت سخت دلگیرم ...
این اعتماد لعنتی مرده است ؛با یک نگاه مرده ی بیمار
زن بودنم حس قشنگی نیست...زن بودنم یعنی هجوم درد
از دست هایت دور خواهم شد،از دستهای خسته ی تب دار
دارد نگاهت می کند یک زن ؛دارد نگاهم می کند مردی ...
گم میشوم در رفتنت از دور ؛در طعم تلخ پاکتی سیگار
من مست در این آسمان گیج ؛یک مشت قرص مزمن بیکار
می ترسم از این روزگار مست؛می ترسم از آغاز یک تکرار
بن بست هایت را نخواهی برد...می پیچم از دردی درون خود
هی مشت می کوبم به این دیوار ...
هی مُــــــــــشت می کـــــــــــوبم به این
دیـــــــــــــــوار...
سلام به بچه های:
رابطه دوستی
بالاخره به روزهای پایانی سال هم نزدیک میشویم
وامیدوارم همه از این وبلاگ راضی باشن ما با
همکاری شما دوستان که دوستاران این وبلاگ
هستن روزهای نود و یک را به پایان می رسانیم و
برای شما خوشبختی و سعادت آرزومندم و ازشما
تشکر و قدر دانی خودم را در مورد نظراتتان ابراز کرده وخواهشمندم من و این وبلاگ را تنها نگذاشته و یاریمان کنید تا مطالب جدیدتری نوشته و شما دوستان از این مطالب استفاده ممکن را بهرهمند شوید.
به یاری خدا و دوستان
نظرات یادتون نره
شعـرنگـاری | ||
|
| |||
|