« تو را من چشم در راهم »

« تو را من چشم در راهم » نه مثل شعر نیمایی :: شباهنگام و در ماتم ، میان خواب رؤیایی :: نه در شاخ تلاجنها ، نه در یک سایه سنگین :: نه با یک قلب افسرده ، به زیر چرخ مینایی :: تو را من چشم در راهم ، سحر پهلوی نیلوفر :: کنار بَستر شب‌بو ، تو هم از شرق می‌آیی :: همیشه با خودم هستی ، میان چشم و در سینه :: تو را هر لحظه می‌فهمم ، تو یک احساس زیبایی :: « عُزیزُم کاسٍه‌ی چَشْمُم ، سَرایِت »، وای کم گفتم :: تمام هستی ام از تو ، شما یک قسمت از مایی :: میان چشم پر اشکم ، تو غَرقم کردی و رفتی :: ولی من زندگی کردم ، در آن چشم اَهورایی :: دلم می‌خواهد از راهی که رفتی باز برگردی :: نه صبر و طاقتی مانده ، نه امیدی به فردایی :: فقط این بار می‌پرسم ، جوابش را نمی‌دانم :: « تو را من چشم در راهم » ، چرا آخر نمی آیی ؟

مرده شور

رفته بودم دیدن اهل قبور                  عاشقم شد پیرمرد مرده شور 

پای او شل بود و دندانی نداشت        چشمهایش هم کج و نیمه کور                                  روی هر قبری نشستم دیدمش          کم کمک آمد جلو آن لندهور 

گفت هفتاد و دو ساله روز و شب        می کنم از توی قبرستان عبور

بوده ام اما مجرد تا به حال                 شاید از روی غرض یا از غرور

دیدمت من را پسندیدی تو هم           پس در و تخته شود امروز جور                                  سکه چون ارزش ندارد توی قبر          مهریه یک لا کفن و یک دانه گور! 

هفت تا میت بشویم رایگان                از فک و فامیلتان.نزدیک و دور 

شیر بهایت میشود بانرخ روز                سدر و کافور و کفن.حد وفور 

چون تفاهم هم مهم هست این وسط     گاه گاهی مرده ای را هم بشور! 

روزهایی راحتی از پخت و پز                جمعه شبها می رسد کلی نذور! 

در بهشت زهرا برایت قبر خوب             نصف قیمت میکنم من جفت و جور! 

گر جوابت مثبت است افتاده ای            هفت شب جشن و عروسی و سرور 

من بله گفتم به او با یک دلیل               چون که شوهر گیر می آید به زور! 

یک عدد خرما دهان من گذاشت           با کفن روی سرم انداخت تور! 

اشهدی خواند و همان جا روی قبر         عقد کرد آخر مرا آن مرده شور!    

 

 

  

  

<<کسی که سهم تو باشد به دیگران برسد>>

خبر به دورترین نقطه جهان برسد  

نخواست اوبه من خسته بی گمان برسد 

شکنجه بیشتر ازاین پیش چشم خودت 

<<کسی که سهم توباشد به دیگران برسد>> 

چه میکنی که اگر او را خواستی یک عمر 

به راحتی کسی از راه ناگهان برسد 

رها کند برود از دلت جدا باشد 

به آنکه دوست تراش داشته!!!به آن برسد 

رها کنی بروند تا دو پرنده شوند 

خبر به دورترین نقطه جهان برسد 

گلایه نکنی بغض خویش را بخوری 

که هق هق تو مبادا به گوششان برسد 

خدا کند که نه...!!نفرین نمیکنم که مبادا 

به او که عاشق او بودم زیان برسد 

خدا کند که فقط این عشق ازسرم برود 

خدا کند که فقط آن زمان برسد

الهام

من ازقصه زندگی ام نمی ترسم 

من از بی تو بودن به یاد تو زیستن وتنها از خاطرات گذشته تغذیه کردن می ترسم. 

ای الهام زندگیم 

اکنون که قلبم مالا مال از غم زندگیست 

اکنون که پاهایم توان راه رفتن ندارد 

برگرد 

بازهم به من ببخش احساس دوست داشتن جاودانه را 

باز هم آغوش گرمت را به سویم بگشا 

باز هم شانه هایت را مرحمی برایم قرار بده. 

بگزار در آغوشت آرامش را به دست آورم 

بدان که قلب من هم شکسته 

بدان که روحم از همه دردها خسته شده. 

این را بدان که با آمدنت غم برای همیشه من را ترک خواهد کرد. 

پس برگرد که من به امید دیدار تو زنده ام

مناجات نامه طنز

ای خدای Hard دلمFormat کن***Field من را خالی از برکت مکن 

Option غم را خدایا On مکن***File اشکم را خدایاRun مکن 

Delete کن شاخه های غصه را***سردی و افسردگی را.هرسه را 

Jumper شادی بیا تاSat کنیم***سیستم اندوه را Reset کنیم 

نام توPassword درهای بهشت***آدرسEmail سایت سرنوشت 

تا نیفتد Bug در اندیشه مان***تا که ویروسی نگردد ریشه مان 

ای خدا از بهرما ایمن فرست***بهر دلهای پرآتشFan فرست 

ای خدا حرف دل با کی زنم***Help می خواهم که F1 می زنم

دکتر شریعتی

دکتر شریعتی:هنر تجلی قدرت آفریدگاری انسان در جبران وتزیین و ادامه هستی است.

شعر طنز عاشقانه

خوشا به حال اونکه توی محلش***هوای عاشقی زده به کلش 

کسی که قلبش اتصالی داره***می دونه که عاشقی چه حالی داره 

بااینکه سخته باز دل نشینه***طپش طپش وای از طپش همینه 

عاشق شدن شیدایی داره والا***خاطر خواهی رسوایی داره والا 

وقتی طرف تو کوچه پیدا می شد***توی دلت یه باره غوغا می شد 

صدای قلبت اونقدر بلنده***که دلبرت می شنوه  ومی خنده 

روزی به رهی دخترکی بود خفن***چون کبک خرامان قدمی روی چمن 

صد جور مکمل به رخش مالیده***از عزت نفس. سر به سما ساییده 

یک مانتو به تن داشت چه گویم ازآن***از چهار طرف کوته و تنگ وچسپان 

بر روی سرش روسری ای بود. عجب***طولش نه گمانم نرسد نیم وجب!  

شلوارک برمودایی هم برپا داشت ***آنجا که نباید بشود. پیدا داشت 

آهسته به او گفتمش ای یار عزیز***ای دختر خوب وپاک ومحجوب وتمیز 

این چیست به تن کرده ای  و نیست لباس***آراستگی یه چیزومد چیز جداست 

با عشوه بگفت پاسخم او بااین حرف***اصلاح نموده ام زالگو مصرف 

گر نیت صرفه جویی داری ای زن***اصلا نکن این لباس را هم برتن

دوست داشتن

شب را دوست دارم بخاطر سکوتش سکوت را دوست دارم بخاطر آرامشش آرامش را دوست دارم بخاطر بودنش در تنهایی تنهایی را دوست دارم بخاطر بودنش درعشق عشق رادوست دارم بخاطر دوست داشتنش 

 

کاش بودی تا دلم تنها نبودتااسیر غصه فردا نبود 

کاش بودی تا فقط باورکنی بی تو هرگز زندگی زیبا نبود

تقدیم

 

  (تقدیم) 

 

تقدیم به تو ای خیال من 

ای آسمان قلبم ای سرچشمه ی الهام من 

تقدیم به توای محبوب ترین قلبم 

تقدیم به توکه یادت از فکر منه 

عشقت در قلب من 

ونگاهت همیشه در ذهن من ماندگار 

وعطر مهربانیت همیشه در وجودم جاریست

دختر ترشیده

دختری هستم به سن بیست وسه*** فارغ ازدرس وکلاس ومدرسه*** مدرک فوق دیپلمم کامل نیست در حسابداری*** دارم از خود خانه و جا و مکان*** مرغم و خواهم زبهر خود خروس*** مانده ام در حسرت تاج عروس*** مبل و اسباب و لوازم هر چه هست*** پنکه و سرویس خواب وفرش وتخت*** هست موجود و جهازم کامل است***پول نقد و زنتیا هم شامل است*** هر چه گویی هست تنها شوی نیست*** برسرم گیسو و زلف و موی نیست*** ترسم از بی شوهری گردم تلف*** بردهانم آید ازاندوه کف*** کاش جای این همه پول وپله*** گیر میکرد شوهری توی تله*** میشدم عبد وکنیز شوی خود*** می نمودم چاره درد موی خود*** گیسوانی عاریت چون یال اسب*** می نشاندم بر سرم با زور چسب*** زلف خود را چون پریشان کردمی*** حتم دارم در دلش جا کردمی*** آنچنان شوری زخود برپا کنم*** تا که شاید در دلش ماوا کنم*** بارالها توکرم کن شوی را*** خود مرتب میکنم این موی را    

 

 

 این واسه و خنده شوخی بود.... از همه دوستان دختر عذز میخواهم  

 

 

 

 

واسه دوستی که بمب خنده است نوشتم امیدوارم خوشت بیاد